معنی فاخته گون در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

فاخته گون. [ت َ / ت ِ] (ص مرکب) برنگ فاخته. خاکستری:
چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون
درخت باغ چو طاوس جلوگی خرم.
سوزنی.
ریخته آسمان فاخته گون
از هوا فاخته، ز فاخته خون.
نظامی.
فاخته فریادکنان صبحگاه
فاخته گون کرده فلک را به آه.
نظامی.

فرهنگ عمید

به رنگ فاخته، خاکی‌رنگ: فاخته فریادکنان صبحگاه / فاخته‌گون کرده فلک را به آه (نظامی۱: ۲۹)،

فرهنگ فارسی هوشیار

خاکستری، برنگ فاخته

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر