معنی فاحش در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
فاحش. [ح ِ] (ع ص) زشت. || بدخلق. (اقرب الموارد). || بسیار بخیل. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کثیر، غالب و هرچه از حد تجاوز کند. (اقرب الموارد). بسیار و زیاده از اندازه. || بی شرف. || جسور. گستاخ. || درخشان. || آزمند. || بی تناسب. (ناظم الاطباء).
زشت، قبیح، بسیار، زیاد، آن چه از حد بگذرد. [خوانش: (ح) [ع.] (ص.)]
قبیح، زشت،
ازحددرگذشته، ویژگی آنچه از حد تجاوز کند، بسیارزیاد،
آشکار، واضح: غلط فاحش،
زشت، قبیح، بسیار، کثیر، آشکار، روشن، واضح، جسور، گستاخ، بیشرف
زشت ناپسند، بسیار، بسیار زفت، بسیار بد، بسیار چیره، دشنامگوی (اسم صفت) زشت قبیح، آنچه از حد تجاوز کند زیاده از حد بسیار کثیر. یا تفاوت فاحش. تفاوت زیاد. یا غلط فاحش. غلط بسیار مهم و فاضح، بی شرف، جسور گستاخ.
فاحِش، قبیح، زشت، بد خلق، بسیار خسیس و بخیل، خیلی زیاد، زیاده از حد،