معنی غیژان در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غیژان. (نف، ق) غیژنده. خزنده و بر شکم رونده. رجوع به غیژیدن شود: حابی، تیری که بر زمین غیژان رسد بر نشانه. ضد زاهق. (منتهی الارب). || در حال غیژیدن. رجوع به غیژیدن شود.

فرهنگ معین

(ص فا.) خیزنده، (ق.) در حال غیژیدن. [خوانش: (غ)]

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ (صفت) غیژنده خیزنده، در حال غیژیدن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر