معنی غیاث الدین در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غیاث الدین. [ثُدْدی] (اِخ) لقب بهاءالدوله ابونصر از آل بویه که بر سکه های او نقش شده است. (از النقود العربیه ص 132).

غیاث الدین.[ثُدْ دی] (اِخ) (ملک...) کرت. رجوع به غیاث الدین بن رکن الدین، فهرست تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ 1 و مجله ٔ آریانا سال ششم شماره ٔ 6 صص 38- 42 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) محمدبن امیر جلال یوسف. رجوع به غیاث الدین محمدبن یوسف شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) محمدبن امیر جلال الدین عبدالوهاب بن امیر غیاث الدین بن امیر کمال الدین بن امیر سیدقوام الدین. یکی از امرای عهد سلطان ابوسعید (قرن نهم هجری)، و اباًعن جد والی مازندران بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 92 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن ارتنا. دومین از حکمرانان بنی ارتنا در سیواس. وی به سال 753 هَ. ق. حکومت یافت. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 232).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن (سلطان) احمد مظفری. وی از امرای آل مظفر و پسر سلطان احمد و حکمران کرمان بود. بسال 795 هَ. ق.به دستور امیر تیمور کشته شد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 754 و 755 و فهرست تاریخ عصر حافظ ج 1 شود.

غیاث الدین. [ثُدْدی] (اِخ) محمدبن احمد عصاری قزوینی. او راست: کتاب کافی در حل حاوی. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 808).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمد، مکنی به ابوالمظفر و معروف به الملک العزیز. از ملوک ایوبی در حلب بود. به سال 610 هَ. ق. ولادت یافت و به سال 613 هَ. ق. به حکومت رسید و در ربیعالاول سال 634هَ. ق. درگذشت. (از معجم الانساب ج 1 ص 152 و 156).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (ملا...) محمد. از شهر هرات بود و «صنعی » تخلص میکرد. دانشمند و فاضل و شاعر بود و در علم نجوم و رمل عدیل نداشت. از اوست این معما به اسم «علی »:
چو کردم نامه را در عشق بنیاد
قلم را دل ز هر سو رفت بر باد.
(از مجالس النفائس ص 145).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمد. غیاث الدین علی. رجوع به غیاث الدین علی (جوانی خوش طبع) شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) گنجکینه. از امرای عهد میرزا سلطان ابراهیم (جلوس 861هَ. ق.). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 71 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) کیخسرو ثانی. یازدهمین از سلجوقیان آسیای صغیر و نواده ٔ غیاث الدین کیخسرو اول بود. به سال 636 هَ. ق. جانشین پدرش علاءالدین کیقبادشد. در حمله ٔ مغول با هفتادهزار سپاه به مقابله ٔ چهل هزار تن مغول پرداخت، ولی شکست یافت. مدت 8 سال اسماً حکومت کرد و644 هَ. ق. درگذشت. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 216، حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 540، تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 484 و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) کیخسرو ثالث. سیزدهمین از سلجوقیان روم (آسیای صغیر) و نواده ٔ غیاث الدین کیخسرو ثانی بود. پس از کشته شدن پدرش رکن الدین سلیمان، به فرمان آباقاخان در 2/5سالگی حکومت یافت (663 هَ. ق.) مدت ده سال اسماً حکومت کرد و سرانجام به سال 682 هَ. ق. به فرمان کیخاتون خان کشته شد. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 216، تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 485 و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) کیخسروبن محمود. از آل اینجو در فارس و از مدعیان حکومت بود، به سال 739 هَ. ق. در غیله کشته شد. (از معجم الانساب ج 2 ص 380).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) کیخسرو اول. ششمین از سلجوقیان روم که در روم و قونیه حکومت میکردند. او پسر قلیج ارسلان و ولیعهد او بود. به سال 578 هَ. ق. پس از مرگ پدرش به تخت نشست. چند سال بعد برادر بزرگ او رکن الدین سلیمان شاه بر ضد او قیام کرد و غیاث الدین مقاومت نتوانست و به قسطنطنیه گریخت، و پس از 23 سال در 603 هَ. ق. برادرش مرد و او بملک موروث رسید. این بار پس از 6 سال حکومت در 609 هَ. ق. هنگام جنگ با صلیبیان در لاذقیه کشته شد. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 539، معجم الانساب ج 2 ص 215، تاریخ گزیده صص 482- 484 و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) کاشانی. رجوع به غیاث الدین جمشید کاشانی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن جلال الدین بن شرف الدین رامپوری. از دانشمندان وشاعران مشهور هندوستان در قرن 13 هجری بود. در قصبه ٔ مصطفی آباد ایالت اگره واود هند زندگی میکرد. او راست: 1- غیاث اللغات، لغت فارسی که 1242 هَ. ق. نوشته است. 2- منظومه ٔ «مفتاح الکنوز». 3- منظومه ٔ «شرح سکندرنامه » (چ لکهنو 1891 م.). 4- منظومه ٔ «نسخه ٔ باغ و بهار». علاوه بر اینها قصاید و اشعاری دیگر نیز سروده است. (از قاموس الاعلام ترکی). کتاب دیگری نیز به نام کشف الاسرار در شرح قصاید بدرالدین چاچی و نیز شرحی بر گلستان سعدی نوشته است. (از مقدمه ٔ غیاث اللغات چ محمد دبیرسیاقی ص ب). رجوع به همین مقدمه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (سید...) فضل اﷲ رادکانی. وی از دانشمندان و بزرگان عهد میرزا ابوالقاسم بابر (قرن نهم هجری) بود، لطافت طبعو طلاقت لسان و خطی نیکو داشت، و پیوسته مورد توجه پادشاهان و حکام بود. وفات او به سال 867 هَ. ق. در هرات اتفاق افتاد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 61).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) غوری. محمودبن محمدبن سام آخرین حکمران غوری، و پسر غیاث الدین محمد بود.602 هَ. ق. جانشین عموی خود شهاب الدین ابوالمظفر شد.و بسبب ضعف و عجزی که داشت به هرات اکتفا کرد، و غزنه را به تاج الدین ایلدگز داد. امرای دیگر نیز در سایر نواحی اعلان استقلال کردند. وی به سال 607 هَ. ق. در غور درگذشت، و با مرگ او دولت غوریان به پایان رسید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 608 و 609 و تاریخ گزیده چ لندن ج 1 ص 412 و 413 و فهرست تاریخ جهانگشای جوینی و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 419 و 421 و قاموس الاعلام ترکی و ماده ٔ غوریان در همین لغت نامه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (سلطان...) غوری. محمدبن سام بن حسین، مکنی به ابوالفتح سومین از ملوک غوری. به سال 536 هَ. ق. متولد شد و به سال 558 هَ. ق. پس از سیف الدین محمد به تخت هرات نشست، و برادر خود شهاب الدین ابوالمظفر را در هرات نیابت داد و خود غزنین را دارالملک ساخت. شهاب الدین، خراسان و بعض نواحی هند رابه نام برادرش به تصرف آورد. غیاث الدین 598 هَ. ق. در راه غزنین درگذشت و برادرش شهاب الدین جانشین او شد. مدت پادشاهی او 40 سال بود و 13 سال پیش از آن نیابت داشت. (از تاریخ گزیده چ لندن ج 1 صص 408- 410 و معجم الانساب زامباور ج 2 صص 419- 420 به اختصار). خواندمیر در حبیب السیر (چ خیام ج 2 ص 605) گوید: سلطان غیاث الدین قبل از رسیدن به پادشاهی ملقب به شمس الدین بود، و پس از شهادت ملک سیف الدین ولایت غور تسلط یافت، و در اندک زمانی بلاد زمین داور، قندهار، غزنین، خراسان و غرجستان را تسخیر کرد. مسجد جامع هرات را او ساخته است. زندگی وی 60 سال و مدت پادشاهی او 43 سال بود - انتهی. و رجوع به همین کتاب صص 605- 607، تاریخ گزیده چ لندن ج 1 صص 408-410، فهرست جهانگشای جوینی چ لندن، روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج 1 ص 254، تاریخ مغول ص 9 و 10 و 65 و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) غازی اول. معروف به الملک الظاهر و مکنی به ابوالفتح. وی پسر سلطان صلاح الدین یوسف بن ایوب و نخستین پادشاه ایوبی حلب بود. به سال 568هَ. ق. در مصر به دنیا آمد و به سال 582 هَ. ق. بحکومت رسید و در جمادی الاَّخر 613 هَ. ق. درگذشت. وی شیعی بوده. (از معجم الانساب زامباور ج 1 ص 156). رجوع به تاریخ الخلفاء سیوطی ص 301 و ابوالفتح غازی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) عوض خلجی. از والیان و ملوک بنگاله (خلج) بسالهای 606 و 607 هَ. ق. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 426، حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 616 و ماده ٔ حسام الدین عوض شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) عمر. لقب عمربن ابراهیم، متخلص به خیام شاعر و حکیم ریاضی و فلکی مشهور. رجوع به خیام عمر و عمربن ابراهیم شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (سید...) علی یزدی. وزیر شیخ ابواسحاق. وی پس از کشته شدن مولانا شمس الدین صاین در امر وزارت استقلال یافت و پس از گرفتاری شیخ ابواسحاق به دست امیر محمد مظفر در جمادی الاولی به سال 758 هَ. ق. شهید شد. (از دستور الوزراء صص 244- 245 به اختصار). و رجوع به همین کتاب و حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 282- 283 و تاریخ گزیده چ لندن ص 639 و 641 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) علی خالدار. یکی از بزرگان و کلانتران غرجستان در زمان ورود محمدزمان میرزا بدان ولایت بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 403 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) علی تنبکچی. برادر بزرگتر جناب سلطانی سیف الانامی خواجه مظفر. وی از کلانتران استرآباد هنگام فتح این ولایت به دست میرزا محمدزمان بود و از طرف همین پادشاه به منصب دیوان امارت رسید. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 395- 396 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) علی بن کمال الدین حسین کاشانی. از اطبای نامی اواخر قرن دهم هجری. او به سال 987 هَ. ق. از سیدحسین مجتهد کرکی اجازه داشته است. او راست: کتاب الادویه المفرده و کشف الاسرار فی بیان الادویه المفرده و المرکبه که برای شاه اسماعیل صفوی تألیف کرده است. (از ریحانه الادب ج 3).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) علی بن علی امیران حسینی اصفهانی. او راست: کتاب دانشنامه ٔ جهان، شامل یک دوره علوم طبیعی. ملک الشعراء بهار در سبک شناسی چ 1 ج 3 ص 222 آرد: وی این کتاب را به نام سلطان محمود بن ابوسعیدبن میرزا میرانشاه بن امیر تیمور به سال 879 در بدخشان تألیف کرده است. شرح حال این مرد فاضل در تواریخ مربوط به تیموریان به دست نیامد و ظاهراً شیعه بوده است - انتهی. از کتاب مذکور دو نسخه ٔخطی در کتابخانه ٔ سازمان لغت نامه ٔ دهخدا هست. برای تفصیل بیشتر رجوع به سبک شناسی ج 3 صص 222- 224 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) علی بن جمال اسلام یزدی. او راست: «روزنامه ٔ غزوات هندوستان » در تفصیل وقایع یورش تیمور به هندوستان، که خود شاهد همین وقایع بوده است. این کتاب در پطروگراد به طبع رسیده است. رجوع به تاریخ ادبیات ایران «از سعدی تا جامی » تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت حاشیه ٔ ص 221 و 235 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (مولانا...) علی. از شاعران قدیم و مردی لوند و خوش طبع بود. جوابی بر بوستان سعدی سروده است. این مطلع از اوست:
بربسته شوخ شاطر من لنگ نیلگون
نیلوفری بپای گلی گشته سرنگون.
نیز شعری دارد بمطلع زیر:
از روزه نخواهم که بر آن مه ستم آید
خواهم ز خدا آنکه مه روزه کم آید.
(از مجالس النفائس ص 152).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) محمدبن امیر میران از امرا و بزرگان دولت شاهی (قرن دهم هجری). وی پسر ارشد امیر میران بود. در اوایل ایام کشورگشایی نواب شاهی مؤاخذه گردید و درگذشت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 607 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن حمیدالدین. رجوع به خواندمیر و ریحانه الادب ج 3 ص 166 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) علی جوانی خوش طبع بود و به فراگرفتن دانش نیز میپرداخت. در طبابت شهرت داشت و در این باب رسائلی دارد. در نظم «مخزن الاسرار» نظامی راتتبع کرد و هموار و رنگین گفت. این مطلع از اوست:
ای صبا کآن باغ عارض را تماشاکرده ای
مضطرب می بینمت گویا گلی واکرده ای.
(از مجالس النفائس ص 102).
در ص 277 همین کتاب آرد: تتبع «خمسه » نیکو کرده است.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمود بن خواجه قطب الدین سلیمان شاه. وی پسر سلیمانشاه مذکور وزیر شاه شجاع بود. شاه شجاع چشمان غیاث الدین محمود را میل کشید. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 303 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) میکال. در اوایل زمان سلطان صاحبقران (امیر تیمور) جزء اکابر نواب دیوان بود. وی بخواجه قوام الدین نظام الملک بیشترتوسل جسته، کارهایی بزرگ را تکفل میکرد. در آن سال که خواجه نظام الملک بسعی خواجه مجدالدین محمد مورد مؤاخذه قرار گرفت، معتمدالسلطنه خواجه غیاث الدین را به تقرب و نیابت خویش برگزید. و پس از آنکه خواجه نظام الملک دوباره اعتبار و اختیار یافت، خواجه غیاث الدین میکال نیز مورد عنایت قرار گرفت، و سلطان فرمان داد که وزرا بی وقوف او کاری نکنند و احکام سلطانی رابه توقیع او رسانند. خواجه چند سال در کمال عظمت گذرانید و مهر وزیران را با رقم «انا المطلع علیه » توقیع میکرد. سرانجام 902 هَ. ق. استعفا کرد و از نواب مظفر حسین میرزا گردید و در ملازمت وی به استرآباد رفت و مورد عنایت محمدحسین میرزا قرار گرفت و پس از وفات محمدحسین میرزا، به هرات بازگشت و دوباره از مخصوصان مظفر حسین میرزا گردید و سرانجام گوشه نشینی اختیار کرد و به سال 914 هَ. ق. درگذشت. (از دستور الوزراء صص 451- 453 به اختصار). و رجوع به همین کتاب شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) منصور شول. حاکم شولستان در حدود سال 755 هَ. ق. وی پس از مدتی از امرا و ارکان دولت شاه محمود گردید. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 289، 297، 298 و 317 و تاریخ گزیده چ لندن ص 660 و 691 و 696 و 742 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) منصور شبانکاره. برادر خواجه سیف الدین مظفر بود. مدتی در مرو وزارت ابوالمحسن میرزا را داشت، پس از آن به هرات رفت و وزیر سلطان حسین میرزا شد و پس از یک سال درگذشت. برادر وی خواجه معزالدین حسین که در آن هنگام وزیر سلطان صاحبقران (امیر تیمور) بود به مراسم عزا و اطعام مساکین و فقرا پرداخت. (از دستور الوزراء ص 446). رجوع به همین کتاب و حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 112- 113 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) منصوربن (میر) صدرالدین محمدبن غیاث الدین منصوربن صدرالدین محمدبن ابراهیم بن محمدبن اسحاق بن علی بن عربشاه حسنی حسینی دشتکی. او از اعاظم علما و فحول حکمای اسلامی امامی، و جامع معقول و منقول و حاوی فروع و اصول، و به قول ارباب تراجم و سیر، خاتم الحکماء و استادالبشر و عقل حادی عشر بود. در کلام و حکمت و فقه دست داشت. در چهارده سالگی داعیه ٔ جدل و ناظره با علامه ٔ دوانی در مطالب علمی داشت، در 20سالگی از تحصیل و ضبط علوم فراغت یافت. در سال 936 هَ. ق. در عهد سلطنت شاه طهماسب صفوی به صدارت عظمی نایل شد و به صدر صدور ممالک ملقب گردید و عاقبت در نتیجه ٔ بعض مباحثات علمی در محضر سلطان با شیخ علی محقق کرکی، از صدارت استعفا کردو بشیراز رفت و در آنجا اقامت گزید و مدرسه ٔ منصوریه را تأسیس کرد. مؤلفات او بشرح زیر است: 1- اثبات الواجب تعالی. 2- اخلاق منصوری. 3- الاساس در هندسه. 4- الاشارات و التلویحات در حکمت الهی و طبیعی. 5- اشراق هیاکل النور عن ظلمات شواکل الغرور، این کتاب شرح «هیاکل النور» شیخ شهاب الدین سهروردی است و شامل رد اعتراضاتی است که ملا جلال دوانی به کتاب هیاکل النور نوشته است. 6- التجرید در حکمت، که با عبارت موجز و بدون ذکر دلیل حاوی جمیع مباحث الهیات و طبیعیات است. 7- تحفه ٔ شاهی، که در 18سالگی تألیف کرده است. 8- التصوف و الاخلاق، و این غیر از «اخلاق منصوری » مذکور است. 9- تعدیل المیزان در منطق. 10- تفسیر سوره ٔ «هل اتی ». 11- جام جهان نما به پارسی در فنون حکمت، که نسخه ای از آن در کتابخانه ٔ عبدالحمیدخان در استانبول، و قسمتی از آن نیز به ضمیمه ٔ تأویل الایات عبدالرزاق کاشانی در کتابخانه ٔ رضویه هست. 12- الجهات، که گویا در بیان جهات سته از علم هیأت است. 13- حاشیه ٔآداب البحث قاضی عضدالدین ایجی. 14- حاشیه ٔ شرح اشارت خواجه. 15- حاشیه ٔ شرح تجرید، در آغاز این حاشیه گوید: یا غیاث المستغیثین قد کشف جمالک علی الاعالی کنه حقایق المعالی و حجب جلالک الدوانی عن فهم دقائق المعانی فاسئلک التجرید عن اغشیه الجلال بالشوق الی مطالعه الجمال. 16- حاشیه ٔ شرح چغمینی در هیأت. 17- حاشیه ٔ شفای ابوعلی سینا. 18- حاشیه ٔ مفتاح العلوم سکاکی. 19- حجهالکلام لایضاح محجه الاسلام، که در رد سخنان حجهالاسلام غزالی است. 20- خلاصه التلخیص در معانی و بیان. 21- ریاض الرضوان. 22- شافیه در تلخیص معالم الشفاء. 23- شرح طوالع الانوار فی کلام قاضی بیضاوی. 24- قانون السلطنه. 25- اللوامع والمعارج، در هیأت. 26- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین (پدر خود غیاث الدین)، بر شرح تجرید. 27- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین، بر شرح مختصر الاصول عضدی. 28- المحاکمات فی مابین الحواشی الدوانیه و حواشی میر صدرالدین، بر شرح مطالع. 29- معالم الشفاء، در طب. 30- معرفه القبله. 31-معیارالافکار، که مختصر تعدیل المیزان مذکور است. 32- مقالات العارفین. غیاث الدین جز کتابهای مذکور کتب دیگری نیز دارد. وی به سال 940 یا 948 یا 949 هَ. ق. در شیراز درگذشت و در بقعه ٔ منصوریه دفن شد. (از ریحانه الادب ج 3 صص 166- 167). شهر زوری در «نزهه الارواح »، «رساله ای در معاد» را نیز از تصنیفات غیاث الدین آورده است. آذر در آتشکده آرد: غیاث الدین منصور دشتکی گاهی به گفتن شعر میل میفرمود. این قطعه از اوست:
اگر مرگ خود هیچ لذت ندارد
نه کس را خلاصی دهد جاودانی
اگر قلتبان نیست از قلتبانان
وگر قلتبان است از قلتبانی.
(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 297).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی، حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 603 و 604 و 607 (حاشیه)، نمونه ٔ خطوط خوش کتابخانه ٔ سلطنتی ایران ص 293 و کنز الحکمه ترجمه ٔ نزهه الارواح شهر زوری ج 2 صص 173- 176 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) منصوربن امیرزاده بایقرابن عمر شیخ بهادربن امیر تیمور گورکان. متوفی به سال 849 هَ. ق. پدر سلطان حسین بایقرا بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 113 و 114 و قاموس الاعلام ترکی ذیل منصور شود.

غیاث الدین. [ثُدْدی] (اِخ) منصور. وی نواده ٔ میر غیاث الدین منصور دشتکی فارس است، و از طرف مادر خواهرزاده ٔ علامی میرزامحمدزمان مشهدی است. وی شوخ طبع بود، به اصفهان رفت و پس از آن به هند مسافرت کرد. این اشعار از اوست:
نمیماند سیاهی در دوات دیده آهو را
اگر دیباچه بنویسم بیاض گردن او را.
در این صحرا ندارد شکوه از صیاد نخجیرش
ز خونگرمی گذارد دست بر دل پنجه ٔ شیرش
نمی افتد به دام حیرت از شوخی خرام او
کشد نقاش اگر بر صفحه ٔ آیینه تصویرش.
سبحه ٔ بیطاقتان را جز دل صد چاک نیست
حلقه ٔ ذکری بغیر از حلقه ٔ فتراک نیست
هر کسی را از دری دولت نمایان میشود
میکشان را برگ سبزی غیر برگ تاک نیست.
(از تذکره ٔ نصرآبادی ص 99 به اختصار).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ملک معظم. رجوع به غیاث الدین بن ملک صالح شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) مشهدی. رجوع به غیاث الدین محمد مشهدی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) مسعودبن محمدبن ملکشاه، مکنی به ابوالفتح. چهارمین از سلجوقیان عراق. او به سال 527 هَ. ق. به حکومت رسید و در همدان درگذشت. خلیل ادهم در «دول اسلامیه ص 216» گوید: غیاث الدین مسعود به سال 526 هَ. ق. بحکومت رسید و در 11 جمادی الاَّخر سال 547 هَ. ق. مرد. از القاب او قسیم امیرالمؤمنین است - انتهی. حمداﷲ مستوفی مرگ او را در رجب سال 547 نوشته است. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 334). خواندمیر گوید: مدت سلطنت غیاث الدین مسعود 18 سال و مدت عمرش 45 سال بود و بسال 547 هَ. ق. درگذشت. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 522). رجوع به حبیب السیر صفحه ٔ مذکور، راحه الصدور راوندی ص 224 به بعد، کامل ابن اثیر ج 11 ص 72 و تتمه صوان الحکمه ص 129 و 151 (حاشیه) شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) مسعود (ثالث) بن کیقباد ثالث. از سلجوقیان آسیای صغیر. به سال 707 هَ. ق. به حکومت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 217 و 218 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) مسعود (ثانی) بن عزالدین کیکاوس چهاردهمین از سلاجقه ٔ روم (آسیای صغیر) و نواده ٔ غیاث الدین کیخسرو ثانی بود. هنگامی که پدرش به کریمه فرار کرد و در آنجا مرد، وی به آذربایجان رفت و به آباقاخان پناهنده شد. پس از مدتی به سال 681 هَ. ق. بفرمان پسرعم خود آرغون خان، به حکومت آسیای صغیر رسید و جانشین کیخسرو ثالث شد. مدت 14 سال اسماً حکومت کرد و سرانجام بسال 697 درگذشت. (از تاریخ گزیده چ لندن ص 485 و معجم الانساب ج 2 ص 218). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 540، تاریخ گزیده چ لندن ص 485 و 486 و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمودشاه (ثالث) بن حسین. از ملوک بنگاله. به سال 939 هَ. ق. به سلطنت رسید. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 428).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمودبن محمدبن سام. رجوع به غیاث الدین محمود شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمد نیشابوری. جوانی خوب بود و طبعی نیک داشت. دانش نیز فرامیگرفت. در شعر «حریمی » تخلص میکرد و این مطلع از اوست:
مکن بی موجبی ای شوخ ترک گفتگو با من
گناهی گر بغیر از عاشقی کردم بگو با من.
(از مجالس النفائس ص 150).
شاید وی همان غیاث الدین محمد نیشابوری قاضی مشهد متخلص به سامی باشد. رجوع به همین اسم شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) محمدبن رشیدالدین فضل اﷲ. معروف به صاحب سعید. وی از آغاز جوانی به کسب فضایل نفسانی و تحصیل کمالات انسانی همت گماشت و به اندک زمانی دراکثر فنون و علوم تبحر یافت، و به طلاقت لسان و فصاحت بیان و حسن خلق و لطف طبع و سلامت نفس و استقامت ذهن مشهور گشت. وی پس از امیر دمشق خواجه بن جوبان به اتفاق خواجه علاءالدین محمد، وزارت ابوسعید بهادرخان یافت، در تبریز مدرسه ای به نام غیاثیه ساخت و مزارع و مستغلاتی بر آن وقف کرد. دانشمندان و شاعران به نام وی کتابهایی نوشتند و اشعاری سرودند، از قبیل: شرح مختصر ابن الحاجب، متن مواقف، قواعد غیاثیه (از قاضی عضد ایجی)، شرح مطالع، شرح شمسیه، تاریخ گزیده، قصیده ٔ خواجه سلمان ساوجی. خواجه غیاث الدین تا هنگام مرگ سلطان ابوسعید وزارت او را داشت، ولی پس از مرگ سلطان، بر اثر اختلافی که پیش آمد وی به دست امیر علی پادشاه گرفتار شد، و سرانجام به تحریک امرای امیر علی در 21 رمضان 736 هَ. ق. بقتل رسید. (از دستور الوزراء صص 324- 331 به اختصار). حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: وزیر نیکونام درضبط کار جهان همچون پدر بزرگوار خود مساعی جمیله به تقدیم رسانید، و با آنکه عفو هنگام قدرت غایت کمال انسانیت است، و از بزرگان ماتقدم هر کس این طریق سپرده اند، به حسن سیرت و علو مرتبت و نام باقی یافته اند، این وزیر فرشته سیرت از غایت یقین بر آن مزید فرمود، و هرکه در حق خاندان مبارک ایشان بدیهایی که تقریر آن موجب تنفر خاطر مستمعان باشد کرده بود بخلاف آنکه به مکافات مشغول شود، رقم عفو بر جرائد جرائم همگنان کشید، آن بدیها به نیکی مقابله فرمود، و در حق هریک از ایشان از یمن این دولت نسخه ای کرد به انواع اکرام ایشان را بمراتب عظیم رسانید و مقلد اشغال خطیرگردانید، و اکنون آنچه هر یک تمنا میکردند به رأی العین مشاهده میکنند، و روزگار به زبان حال میگوید:
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار.
(تاریخ گزیده چ لندن ص 611).
و رجوع به دستور الوزراء صص 324- 331، تاریخ گزیده صص 610- 611، تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ 1 ص 334، 350، تاریخ ادبیات ایران «از سعدی تا جامی » تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغرحکمت ص 621، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 215 و نیز فهرست همین جلد، شدالازار ص 67 (حاشیه)، فهرست تاریخ عصر حافظ ج 1، دانشمندان آذربایجان ص 288 و نزهه القلوب چ لیدن ص 76 و 147 و 182 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمد نیشابوری. متخلص به سامی. وی قاضی مشهد و هرات بود، و در شعر یدی طولی ̍ داشت، و هر شعری را که بدان آگاهی می یافت پاسخ میگفت. این مطلع از اوست:
ای در دلت از عاشقان بی موجبی آزارها
رنجند از هم دوستان اما نه این مقدارها.
(از تحفه ٔ سامی صص 76- 77).
و رجوع به الذریعه ذیل دیوان غیاث الدین محمد نیشابوری القاضی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (سید...) محمد مشهدی. در عهد سلطان حسین میرزا بایقرا، منصب صدارت او را داشت. خواندمیر در حبیب السیر آرد: سیدغیاث الدین از فضایل و کمالات انسانی بغایت عاری بود و پس از فوت میرک قاسم بسبب اهتمام خواجه قوام الدین نظام الملک به صدارت رسید و تا هنگامی که خواجه قوام الدین بر درگاه خاقان منصور [سلطان حسین میرزا بایقرا] اهمیت و اعتبار داشت، وی نیز عهده دار منصب صدارت بود، اما به سال 903 هَ. ق. که خواجه کشته شد سیدغیاث الدین نیز پیش امیر ذوالنون رفت و امیر او را به سلطان بدیعالزمان میرزا سپرد؛ ولی مورد توجه قرار نگرفت و سرانجام به ماوراءالنهر گریخت و بسال 918 هَ. ق. در آنجا درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 324 به اختصار). رجوع به حبیب السیر ص 113 و 324 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) محمد کججی. برادر کوچک خواجه امیربیک مهردار کججی (سردفتر اهل حساب شاه طهماسب) بود. مدتی در عراق عرب به امر وزارت اشتغال داشت. گویند شاعری قصیده ای در مدح او گفت و بی جهت زبان به هجو او گشاد، خواجه این قطعه را در جواب او سرود و نزد وی فرستاد:
بمدح آنچه افزودیم در کمال
ز هجوی که گویی همان کم شود
زدم لابه ٔ سگ چه شادی رسد
که از عوعوش موجب غم شود.
و نیز گوید:
خموشیم شب هجران ز بیوفائی نیست
که ناله را به لبم قوت رسایی نیست
دل شکسته ٔ ما را شراب کرد علاج
شکست توبه ٔ من کم ز مومیایی نیست.
(از دانشمندان آذربایجان تألیف محمدعلی تربیت ص 287).
و رجوع به تحفه ٔ سامی ص 57 و صبح گلشن ص 300 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمد کجج. تربیت در «دانشمندان آذربایجان »آرد: خواجه شیخ محمد پسر خواجه ابراهیم بن خواجه صدیق برادر خواجه محمد کججانی معروف است. وی شیخ الاسلام اعظم عهد ملک اشرف و سلطان اویس و سلطان حسین بود، ولی از سوء رفتار ملک اشرف مدتی در دمشق و شام و بغداد ساکن شد و در مصر صاحب اسم و شهرت گردید و در آن سامان القاب او را «الشیخ غیاث الکججی بتبریز اعاداﷲ تعالی من برکه المجلس السامی » مینوشته اند. صاحب زبده الافکار نویسد: شیخ به سلطان اویس تعلق خاصی داشت و پس از مرگ آن پادشاه دیگر شعر نگفته، زبان بیان را با این قطعه قطع کرده است:
بعد دارای جهان سلطان معزالدین اویس
بر کجج یکبارگی شد بسته ابواب سخن
هیچ گلبرگی نخندد در چمن بعد از بهار
ور بخندد خندد او بر کار و بار خویشتن
من بخونین چشم میگریم گر آن ابر بهار
حال من دیدی بخون بگریستی بر حال من
پیش از این بیتی که گفتم بود آن بیت الطرب
شد سخن از هجر آن بیت الطرب بیت الحزن
از هوای وصف سلطان شاعری کردم شعار
از شعار شاعری دیگر نخواهم دم زدن
باد هر ساعت هزاران رحمت غفران نثار
بر ریاض مرقدش از بارگاه ذوالمنن.
وفات مولانا کجج به سال 778 هَ. ق. اتفاق افتاد. مولانا عبدالقادر مراغی و فضل اﷲ عبیدی و سلمان ساوجی و رضوان شاه تبریزی از معاصران وی بودند. برحسب قول دولتشاه سمرقندی دیوان او در آن اوان در عراق و آذربایجان شهرت داشت، و صاحب صحف ابراهیم مینویسد: کلیات دیوانش با قصایدی که در مدح سلطان اویس گفته است ده هزاربیت است. نگارنده نسخه ای از دیوان او را که در 787 تحریر شده و قریب ده هزار بیت دارد در کتابخانه ٔ راشدافندی در استانبول دیده است. (از دانشمندان آذربایجان صص 289- 290). این غزل نیز از اوست:
ما در غمت بزاری جان بازننگریم
از عشق تو به هر دو جهان بازننگریم
خوش خوش چو شمع ز آتش عشق تو فی المثل
گر جان من بسوخت بجان بازننگریم
اسرار تو ز کون و مکان چون منزه است
ما تاابد به کون و مکان بازننگریم
سود دو کون در طلبت گر زیان شود
ما در طلب بسود و زیان بازننگریم
چون شدیقین ما که تویی اصل هر گمان
در پرده ٔ یقین به گمان بازننگریم
در کوی تو دواسبه بتازیم مردوار
هرگز بمرکب و بعنان بازننگریم
در بحر عشق گرچه کجج بر کنار رفت
ما از کنار تا به میان بازننگریم.
(از تذکره ٔ دولتشاه سمرقندی چ هند ص 134).
و رجوع به تذکره ٔ دولتشاه ص 134، زبده الافکار و صحف ابراهیم شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) محمد علیشاهی. وزیر سلیمان خان که از طرف امیر شیخ حسن چوپانی به سلطنت موسوم شده بود. پس از مرگ شیخ حسن برادرش ملک اشرف یکی از اولاد چنگیز به نام نوشیروان رابسلطنت برگرفت، و چون غیاث الدین دانست که پادشاهی سلیمان خان رو به تباهی است به ملک اشرف پیوست و تا پایان عمر در پناه دولت او بی آنکه در مهم دیوانی مداخله کند روزگار گذرانید. (از دستور الوزراء صص 333- 334 به اختصار). رجوع به همین کتاب و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 228 و 234 و تاریخ مغول چ 1 ص 356 و 360 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (سید...) محمد صدر. از بزرگان عهد سلطان حسین میرزا بایقرا بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 237 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) محمد دهدار. از امرای عهد سلطان حسین میرزا بایقرا بود. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 189 و مجالس النفائس ص 98 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) محمدبن (امیر) یوسف (متوفی به سال 927 هَ. ق.). از علمای معروف و از بزرگان عهد سلطان حسین میرزا و بدیعالزمان میرزا و مظفر حسین میرزا بود و به منصب صدارت نیز رسیده است. خواندمیر در حبیب السیر آرد: نسب شریف آن سید بزرگوار چنین است: محمدبن یوسف بن شمس الدین بن پادشاه علی بن خسروبن حبیب بن فرامرزبن نجیب الشکرابی. و نسب عالی وی به علی بن ابی طالب منتهی میشود. (رجوع به حبیب السیرشود). امیر غیاث الدین محمد در صغر سن نزد عم بزرگوار خود امیر فخرالدین بن سیدشمس الدین دانش فراگرفت، و پس از مرگ وی از محضر مولانا کمال الدین مسعود شروانی و سیف الدین احمد تفتازانی استفاده کرد، و به اندک زمانی سرآمد علمای عالم گشت و مورد توجه خاقان منصور سلطان حسین میرزا قرار گرفت، و به امر تدریس پرداخت، وپس از مرگ سلطان حسین میرزا، بدیعالزمان میرزا و مظفرحسین میرزا در رعایت جانب او کوشیدند، و مدتی بعد منصب قضای همه ٔ ممالک خراسان به او تفویض شد و سرانجام به منصب صدارت رسید و بعد مورد حسد واقع شده، به سال 927 هَ. ق. در هرات به قتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 581- 584). و رجوع به همین کتاب شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن ملک ظاهر (غازی) بن صلاح الدین یوسف.از پادشاهان ایوبی حلب، پس از فوت پدر در سن 4سالگی پادشاه شد (613 هَ. ق.) و امور پادشاهی را اتابک او انجام میداد. وی 634 هَ. ق. درگذشت. در طبقات سلاطین اسلام به نام غیاث الدین محمد عزیز و محمدالملک العزیز (در جدول) آمده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 595 و طبقات سلاطین اسلام تألیف لین پول ص 68 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (ملک...) محمدبن ملک شمس الدین. او از ملوک آل کرت بود. به سال 707هَ. ق. از جانب اولجایتو سلطان به امارت هرات و اسفزار و فراه و غور و غرجستان رسید، و به سال 710 هَ. ق. قلعه زره و پس از آن حصار تولک را فتح کرد. مسجد جامع هرات را تجدید عمارت کرد، و بنای مدرسه ٔ غیاثیه نیز از اوست. امیر حسینی یکی از مشایخ عظام، معاصر این پادشاه بود. ملک غیاث الدین بسال 729 هَ. ق. در هرات درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 378). رجوع به همین کتاب صفحه ٔ مذکور و فهرست همین جلد شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن ملکشاه بن الب ارسلان، مکنی به ابوشجاع. ششمین از سلجوقیان بزرگ ایران. نخست حاکم بغداد بود (492 هَ. ق.). پس از مرگ پدرش با برادرش بر کیارق جنگ کرد (485 هَ. ق.)، و سرانجام در سال 498 به سلطنت رسید. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 333). خواندمیر گوید: سلطان غیاث الدین محمد به سال 511 هَ. ق. درگذشت. عمر وی 37 و مدت سلطنتش 13 سال بود. سعدالملک آوجی، فخرالملک و ضیاءالملک احمدبن نظام الملک از وزیران وی بودند. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 504). رجوع به همین کتاب صص 503- 504، فهرست اخبار الدوله السلجوقیه، تتمه صوان الحکمه ص 151 و محمدبن ملکشاه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن محمودبن ملکشاه بن الب ارسلان. از سلجوقیان عراق. وی درمحرم سال 548 هَ. ق. به دعوت امرا به همدان آمد و بر تخت نشست و در همان ماه «خاص بک » را کشت و به همین سبب امرای آذربایجان شوریده، سلیمان شاه بن محمدبن ملکشاه را به پادشاهی برداشتند. پس از تفرقه ٔ بسیاری که به روزگار سلطان رسید سرانجام پیروز شد، و مدت هفت سال پادشاهی کرد، و در ذوالحجه ٔ سال 554 هَ. ق. درگذشت. مدت عمرش 32 سال بود. وی از طرف دارالخلافه به لقب سلطان غیاث الدین محمد قسیم امیرالمؤمنین ملقب شد و به سال 552 هَ. ق. بغداد را محاصره کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 526 و 527 و معجم الانساب زامباور ج 2 ص 334). رجوع به حبیب السیر، تاریخ گزیده چ لندن صص 468- 470 و فهرست اخبار الدوله السلجوقیه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن (خواجه) قطب الدین سلیمانشاه. رجوع به غیاث الدین محمود و تاریخ گزیده چ لندن ص 620 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) محمدبن سام. رجوع به غیاث الدین غوری شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (ملا...) علی. مردی خوشخو بود. این رباعی از اوست:
خوبان که ز جام حسن مستند همه
هر عهد که بستند شکستند همه
با عاشق خویش آشنایی نکنند
بیگانه و بیگانه پرستند همه.
(از مجالس النفائس ص 152).
در جای دیگر از همین کتاب (ص 383) این شاعر بمناسبت شغل رنگرزی که داشت به نام غیاث الدین صباغ ذکر شده است.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) عزیز.یکی از امرای عهد سلطنت سلطان حسین میرزا بایقرا که مدتی منصب نقابت روضه ٔ مقدسه ٔ رضویه (در مشهد) را داشت. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 323 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (... ابرقوهی) رجوع به غیاث الدین ابرقوهی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن محمدبن حسن کانکو بهمنی. ششمین از ملوک بهمنی (شاهان کلبرگه) که در دکن واقع در جنوب هندوستان تأسیس شده بود. او پس از مرگ پدرش به سال 799 هَ. ق. در سن 7سالگی بر تخت نشست، ولی پس از دو ماه وزیرش «لالچین » او را خلع کرد و پس از کور کردن، وی را در قلعه ای زندانی نمود و عموی او شمس الدین را بجای او نشانید. (از قاموس الاعلام ترکی و معجم الانساب ج 2 صص 437- 438). رجوع به معجم الانساب شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) بهادر. از خاندان بلبن (بلبان) و سلطان دهلی بود و بسال 723 هَ. ق. حکومت بنگاله (تمام بنگاله) را داشت. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 427 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) بلبن یا بلبان. ملقب به الغخان یکی از سلاطین دهلی بود. وی در آغاز از مردان سلطان التتمش بود و پس از آن داماد او گردید. در هنگام حکومت ناصرالدین محمود پسر سلطان التتمش وزارت او را بر عهده داشت، و پس از مرگ ناصرالدین، به سال 664 هَ. ق. حکومت را به دست گرفت و مدت 20 سال حکمرانی کرد وسرانجام به سال 685 هَ. ق. در سن 80سالگی درگذشت ومعزالدین کیقبادبن بغراخان نواده ٔ وی جانشین او شد. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 626 (حاشیه)، تاریخ مغول چ 1 ص 530 و فهرست مقالات فارسی تألیف ایرج افشار ص 538 شماره ٔ 3585 شود.

غیاث الدین.[ثُدْ دی] (اِخ) (سلطان...) براق خان. پادشاه اولوس جغتای (متوفی بسال 668 هَ. ق.). وی پادشاهی ستمکارو شجاع و متهور بود. به سال 663 هَ. ق. «جلایربای » را امیرالامراء خود کرد. در اوایل سلطنت میان او و شاهزاده قیدو دو بار جنگ اتفاق افتاد و سرانجام با همدیگر صلح کردند. وی به قصد خراسان و عراق و آذربایجان با آباقاخان قائم مقام هلاکوخان جنگ کرد و شکست یافت.مدت سلطنت وی 6 سال بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 83). و رجوع به همین کتاب و تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 203 و صص 205- 207 و 210 و 369 و 445 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (سید...) افضل بن سیدحسن. از علما و فقهای عصرسلطان حسین میرزا. وی سالها منصب شیخ الاسلامی و قضای شهر مشهد را داشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 334).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) اعظم شاه. رجوع به غیاث الدین بن اسکندر شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) احمدبن اویس. معروف بسلطان احمد و ملقب به غیاث الدین. چهارمین از آل جلایر یا ایلکانیان. رجوع به احمدبن اویس در همین لغت نامه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابوالفتح. رجوع به غیاث الدین غوری محمدبن سام شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن همام الدین. ملقب به خواندمیر. رجوع به خواندمیر شود.

غیاث الدین. [ثُدْدی] (اِخ) ابن ملوک. یکی از شارحان «شذورالذهب فی الاکسیر» تألیف علی بن موسی حکیم اندلسی متوفی به سال 500 هَ. ق. است. (از کشف الظنون ذیل شذورالذهب).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن ملک صالح بن ملک کامل بن ملک عادل سیف الدین محمدبن نجم الدین ایوب. ملقب به ملک معظم. از ملوک ایوبی مصر بود. به سال 647 هَ. ق. پس از مرگ پدرش ملک صالح به پادشاهی رسید و به سال 648 با کافران فرنگ جنگید و بر ایشان پیروز گردید، و سرانجام به دست غلامان پدرش ملک صالح کشته شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 597 و ج 3 ص 251). رجوع به همین کتاب صفحات مذکور شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (ملک...) ابن معزالدین. رجوع به غیاث الدین پیرعلی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن محمودشاه پنجمین از ملوک خلجی مالوه. رجوع به غیاث شاه بن محمود، قاموس الاعلام ترکی و معجم الانساب زامباور ص 431 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن محمودبن ملکشاه رجوع به غیاث الدین محمدبن محمودبن ملکشاه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن محمد، یاغیاث الدین پیرشاه. رجوع به غیاث الدین پیرشاه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) بهادرشاه (خضر) بن محمد. از ملوک بنگاله. به سال 962 هَ. ق. به سلطنت رسید. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 428).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن کمال الدین بن قوام الدین. از سادات مرعشی بود. وی به سال 873 هَ. ق. از حسن بیک فرمان حکومت مازندران را یافت، ولی معلوم نیست که او در ساری به نام حاکم مازندران مستقر شده باشد. (از مازندران و استرآباد تألیف رابینو چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب صص 189- 190).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن فخرالدین. رجوع به غیاث الدین ابن رکن الدین شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن طیب شاه. یازدهمین از ملوک شبانکاره ٔ فارس (بنی فضلویه). وی به سال 688هَ. ق. بحکومت رسید، و با برادرش نظام الدین اسماً حکومت میکردند. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 352).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن طاوس، رجوع به غیاث الدین عبدالکریم شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن رکن الدین سلیمان. رجوع به غیاث الدین کیخسرو ثالث شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (ملک...) ابن رکن الدین، یا فخرالدین. چهارمین از ملوک کرت. وی پس ازملک فخرالدین و قتل محمدبن سام به فرمان اولجایتو حکومت هرات و اسفزار و فراه و سیستان و غور و غرجستان را یافت، ولی کمی بعد با برادرش علاءالدین اختلاف پیدا کرد و به حمایت اولجایتو به اردو رفت. خدابنده وی را محترم داشت و در سال 707 هَ. ق. به هرات برگرداند، و او در مراجعت غور و خیسار و اسفزار را نیز تحت امر خود درآورد. امرای خراسان که از بسط قدرت او خشنود نبودند او را پیش خدابنده به سرکشی متهم ساختند وایلخان او را به اردو خواست و تا سال 715 هَ. ق. رخصت مراجعت به هرات نداد، و چون به هرات برگشت با طایفه ٔ نیکودری و سایر مخالفان به جنگ پرداخت و چند قلعه از قلاع خراسان و سیستان را فتح کرد. پس از آن در سال 721 هَ. ق. پسر خود ملک شمس الدین محمد را در هرات گذاشته به زیارت مکه رفت. و همین ملک غیاث الدین است که امیر چوپان را که به وی پناهنده شده بود کشت، و در 728 هَ. ق. به دربار ابوسعید آمد ولی به علت نفوذ بغداد خاتون چندان مورد التفات واقع نشده به هرات برگشت، و سال بعد یعنی 729 هَ. ق. مرد. امیر حسینی از شعرا و عرفای معروف از معاصران ملک غیاث الدین بود. (از تاریخ مغول چ 2 صص 377- 379). و رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 382 و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن حمیدالدین. رجوع به خواندمیر و غیاث الدین همام الدین شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابن اسکندر. معروف به اعظم شاه از ملوک بنگاله. وی بسال 771 هَ. ق. بر سکندرشاه اول شورید، و در سال 792 هَ. ق. بر تخت نشست. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 427). در کتاب تاریخ ادبیات ایران «از سعدی تا جامی » تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت چنین آمده: شبلی نعمانی حکایت میکند که سلطان غیاث الدین بن سلطان اسکندر بنگالی با حافظ ارسال و مرسولی داشت و شاعر را برای او غزلی است معروف که این ابیات از آن است:
ساقی حدیث سرو و گل و لاله میرود
وین بحث با ثلاثه ٔ غساله میرود
شکرشکن شوند همه طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله میرود
حافظ ز شوق مجلس سلطان غیاث دین
غافل مشو که کار تو از ناله میرود.
و به قولی ممدوح حافظ در این غزل محمودشاه بهمنی (780- 799 هَ. ق.) است. رجوع به تاریخ ادبیات ایران «از سعدی تا جامی » تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ص 312 و حاشیه ٔ آن و تاریخ الخلفاء سیوطی ص 338 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابرقوهی. از شاعران یزد بود. آیتی در آتشکده ٔ یزدان گوید: شرح حال اودر دست نیست، ولی اشعاری از او آورده است. نصرآبادی در تذکره ٔ خود او را میر غیاثا ابن میرزا هادی برادر میر برهان ابرقوهی ذکر کرده است، و گوید: وی و پدرو عموی او همه شاعر و از بزرگان ابرقوه بودند. صاحب صبح گلشن (ص 300) وی را غیاث الدین آورده، گوید: او برادرزاده ٔ میر برهان ابرقوهی است - انتهی. غیاث در اوایل جوانی در ابرقوه درگذشت و این اشعار از اوست:
خموشی شب هجران ز بیوفایی نیست
که ناله را به لبم قوت رسایی نیست
دل شکسته ٔ ما را شراب کرده علاج
شکست توبه ٔ من کم ز مومیایی نیست.
و نیز گوید:
جام می از توبه ام تکلیف استغفار کرد
خنده ٔ مینا ز خواب غفلتم بیدار کرد.
همچنین گوید:
در سرم باز آتشی از عشق آن دلبر گرفت
باز عشقش گرمی دیرینه را از سر گرفت.
رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی صص 301-302 و الذریعه ذیل «دیوان غیاث ابرقوهی » شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) ابراهیم (اول) ابن سلیمان. سومین حکمران از اسفندیاریان. او در حدود سال 740هَ. ق. به حکومت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 224 و 225 و اسفندیاربک در این لغت نامه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 38هزارگزی جنوب خاوری بیرجند قرار دارد. کوهستانی و معتدل است. سکنه ٔ آن 36 تن است که فارسی زبانند. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) حاکم کرمان از جانب شاهرخ پسر امیر تیمور گورکان. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 593 و 606 و 618 و 620 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) از فرقه ٔ حروفیه است. او راست: «استوانامه » مثنویی به زبان فارسی که راجع به حکایت رفتن اسکندر در پی آب حیات است. تألیف یا تحریر کتاب به سال 970 هَ. ق. است. (از تاریخ ادبیات ایران از سعدی تا جامی تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت ص 403). رجوع به همین کتاب شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (میر...) یا (سید...) از سادات و نقبای مشهد بود حسب و نسب عالی داشت. مطایبه و هزل به شعر او غالب بود و بسبب زردی بشره ٔ وی او را سید شرقه نیز می گفتند. این مطلع از اوست:
دمی از دست دنیا وانرستم
بیا ساقی که یکدم می پرستم.
میر محمود تربتی او را هجو کرد و بیت زیر از همان هجو است:
میمون جمال ازرق نحس دنی دون
رذل کریه منظر کم کاسه ٔ زبون.
(از مجالس النفائس ص 96 و 272).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) بهادر بوراشاه. حاکم بنگاله ٔ شرقی. وی از خاندان بلبن (بلبان) سلطان دهلی بود و به سال 718 هَ.ق. و بار دیگر به سال 725 هَ. ق. با بهرام به حکومت رسید. رجوع به معجم الانساب زامباور ج 2 ص 427 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) بهمنی.رجوع به غیاث الدین بن محمدبن حسن کانکو بهمنی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) عبدالکریم بن احمدبن طاوس. معروف به ابن طاوس و ملقب به ابوالمظفر. رجوع به ابن طاوس، عبدالکریم و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 111 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) داودبن محمود، مکنی به ابوالفتح، از سلجوقیان عراق. او به سال 525 هَ. ق. بحکومت جبل و آذربایجان رسید. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 334).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) عادلشاه گیلانی. از اشراف و اعیان گیلان بود چند سال صدارت سلطان حسین میرزا بایقرا را داشت، و پس از معزول شدن در نیشابور اقامت کرد. (از تاریخ حبیب السیرچ خیام ج 4 ص 323). رجوع به همین کتاب ج 4 ص 113 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) طبیب. رجوع به غیاث الدین علی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) صباغ. رجوع به غیاث الدین علی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) شیرازی. رجوع به غیاث الدین منصوربن میر صدرالدین دشتکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) شول. رجوع به غیاث الدین منصور شول و فهرست تاریخ گزیده شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) شاه ملک. از ملازمان شاهرخ بن امیرتیمور. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 581 و 603 و 605 و 606 و 611 و 612 و 613 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) شادی بیک. سی وهشتمین از فرزندان جوجی خان بن چنگیزخان که در دشت قبچاق پادشاهی کردند. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 76 و شادی بیک در این لغت نامه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) سیورغتمش. از امرای دولت آل مظفر که وقتی نسبت به شاه شجاع خلاف آوردو سپس مکتوبی ضراعت آمیز به وی نوشت و شاه در پاسخ او مکتوبی به قلم آورد. رجوع به سبک شناسی تألیف بهارچ 1 ج 3 ص 200، مطلع السعدین ج 1 و «سیور غتمش » شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) سیدی احمدبن خواجه نظام الملک احمد اندخودی. وی به اتفاق خواجه غیاث الدین پیراحمد وزیر میرزا شاهرخ بود (838 هَ.ق). مرگ او به سال 839 هَ. ق. اتفاق افتاد و به دست پسرش خواجه شمس الدین محمد در هرات در جوار مزار پیر خواجه ابوالولید احمد قدس سره مدفون گردید. (از دستور الوزراء صص 357- 358 به اختصار). رجوع به همین کتاب و حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 2 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) سلطان حسین. وی پسر امیر فیروزشاه بود. در حدود ولایت یزد به حضور میرزا ابوالقاسم بابر که قصد تسخیر ممالک فارس و عراق را داشت رسید و به امارت دیوان اعلی منصوب شد (در حدود سال 855 هَ. ق.). (از تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 46).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) سالار سمنانی. در زمان سلطنت امیر تیمور گورکان، امور دیوانی و کارهای مهم سلطان را بر عهده داشت و پس از مرگ امیر تیمور وزیر شاهرخ میرزا شد (810 هَ. ق.). وی نسبت به رعایا وزیردستان مراسم عدل و انصاف بجا می آورد، و بر امراءو ارکان دولت بنقیر و قطمیر مضایقه و مناقشه میکرد و به همین سبب امراء و مقربان با وی دشمنی آغاز کردند و سرانجام به جرم خیانت به قتل رسید. (از دستورالوزراء صص 343- 345 به اختصار). رجوع به همین کتاب و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 554 و 566 و 598 و ج 4 ص 2 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) رازی. رجوع به غیاث الدین محمدبن یوسف شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) دهدار. رجوع به غیاث الدین محمد دهدار شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) خلجی. رجوع به غیاث شاه بن محمودشاه خلجی و غیاث الدین بن محمودشاه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) پوربی. وی سلطان غیاث الدین بن اسکندر از شاهان پوربی (والیان بنگاله و حوالی آن را پوربیه میخواندند) بود. رجوع به غیاث الدین اسکندر و قاموس الاعلام ترکی شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) حاجی میرآخور. والی کرمان در عهد شاه شجاع. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 299 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) حاجی خراسانی. جد اعلای امیر مبارزالدین محمد که نخستین ازسلاطین آل مظفر (718- 795 هَ. ق.) بود. وی از تشتغان خواف و بقولی از سجاوند خواف بود. در موقع هجوم مغول بخراسان، امیر حاجی از خراسان فرار کرده به یزد آمد. او سه پسر داشت به نامهای بدرالدین ابوبکر، مبارزالدین محمد و شجاع الدین منصور. بدرالدین و مبارزالدین در یزد وارد خدمت شاه علاءالدین اتابک یزد شدند. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 273، تاریخ عصر حافظ ج 1 ص 61، تاریخ مغول تألیف عباس اقبال ص 412، تاریخ گزیده چ لندن ص 616 و حاجی امیر غیاث الدین شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) چلبی. از دانشمندان عثمانی در زمان سلطان بایزیدخان (اوایل قرن دهم هجری). وی معروف به پاشا چلبی بود. مدتی در «درسعادت »، «بروسه »، «ادرنه » و «آماسیه » به تدریس پرداخت، و به سال 927 هَ. ق. / 1521 م. درگذشت. به تصوف نیز تمایل داشت و رسالاتی درباره ٔ علوم متداول نوشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 5). و رجوع به معجم المؤلفین ج 8 ص 43 و ریحانه الادب ج 3 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) جهانگیر او بزرگترین فرزند تیمور لنگ بود.در اوایل سلطنت پدرش به سال 778 هَ. ق. در 20سالگی مرد، و در «سبز» دفن شد. پسر بزرگ وی میرزا سلطان محمد، از طرف تیمور ولیعهد گردید، ولی در حال حیات تیمور وی نیز درگذشت. پس از آن پسر دوم غیاث الدین جهانگیرمیرزا پیرمحمد به ولایت عهد تعیین شد، لیکن پس از مرگ تیمور اشخاص دیگری به سلطنت رسیدند، و او نتوانست پادشاهی کند. فرزندان این دو برادر در زمان شاهرخ به ولایت بعض نواحی رسیدند، اما کسی از سلاله ٔ جهانگیر پادشاهی نکرد. (از قاموس الاعلام ترکی ذیل جهانگیر).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (مولانا...) جمشید قاینی ابن مولانا سلطان بخت. پدرش کاتب دارالقضاه قاضی قطب الدین احمد امامی بود. مولانا جمشید از مسائل شرعی و کتابت صکوک و سجلات وقوفی تمام داشت. در اواسط سلطنت خاقان منصور [سلطان حسین میرزا بایقرا] چندگاه مأکولات وی را به حیله ٔ شرعی از شایبه ٔ شبهه و حرمت پاک میکرد و از این رو به حلالی ملقب شد، و سرانجام به منصب صدارت سلطان حسین میرزا و پس از آن به صدارت بدیعالزمان میرزا رسید. وی در ولایت قاین بسال 919 هَ.ق. درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 324- 325 به اختصار). در جای دیگر از همین کتاب (ج 4 ص 113) غیاث الدین جمشید جلابی و در مورد دیگر (ص 365) «جلالی » آمده است و صحیح حلالی است و وجه تسمیه ٔ آن گفته شد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 113، 365، 382، 383 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) جمشیدبن مسعودبن محمودبن محمد کاشانی. محیط طباطبائی در مقاله ٔ خود بعنوان «غیاث الدین جمشید» چنین آرد: غیاث الدین جمشید پسر مسعودبن محمودبن محمد طبیب از مردم کاشان بود. تاریخ تولد او را از روی قرینه و قیاس میتوان به دست آورد. وی در سال 810 هَ. ق. چنانکه خود در زیج تسهیلات اشارت کرده، برای استخراج اوساط قمر در کاشان خسوفی را رصد میکرد و در حدود 827 هَ. ق. که نامه ٔ تاریخی خویش را برای پدر به کاشان مینوشته، مانند مرد کم تجربه و جوانی از خود سخن میگوید، و از مرگ او که در 832 هَ. ق. واقع شده است دیگران مانند یک قسم ناکامی و حادثه ٔ بی موقعی یاد کرده اند. بنابراین میتوان چنین پنداشت که در حدود 790 هَ. ق. به دنیاآمده باشد. غیاث الدین در آغاز عمر چون ذوق وافر و استعداد مخصوص و خارق العاده برای آموختن دروس ریاضی داشت، از تعقیب دانش پزشکی که پیشه ٔ خاندانی او بود چشم پوشیده، در پی آموختن ریاضی رفت. در دوره ٔ فرمانروایی خانان مغول کار ستاره شناسی و آموختن ریاضی و نجوم در ایران رواج فوق العاده داشت و گواه این معنی چند نوبت رصد کواکب، تدوین چند زیج معتبر و تألیف صدها کتاب و رساله راجع به هیئت و احکام نجوم در آن عصراست. گمان نرود که این نهضت علمی نتیجه ٔ دانش دوستی و فضل پرستی سران آن قوم بیابانی بوده است، بلکه بیشتر با موهوم پرستی و اعتقاد تاتارها به غیب گویی و تأثیر نجوم و عوامل نهفته ٔ دیگر در زندگانی، پیوستگی داشته است. پیش از غیاث الدین جمشید، زیج ایلخانی توسط خواجه نصیرالدین طوسی تصنیف شده بود، ولی چون ناقص بود و احتیاج به تکمیل و جرح و تعدیل داشت این امر غیاث الدین را به تکمیل هیأت و ریاضی برای تصحیح زیج ایلخانی مصمم گردانید. وی در نامه ٔ خود که به پدرش نوشته است از نقص زیج ایلخانی چنین سخن میراند: «... مولانا بدرالدین نقل کرده بود که گفته: در رصد مراغه طلبه بودم، معهذا در زیج ایلخانی چند جا ناقص است، از نقصان علم و فکر و ذهن ایشان است، و اگر در بعضی مواضع اندک خدشه ای هست امثال مولانا بدرالدین آن را نمیداند و آنجا که او میگویدغلط است راست و در غایت خوبی است، تفاوتی که حال ازاو معلوم میشود بواسطه ٔ تفاوت سنین است که از آن مدت تاکنون واقع شده...». غیاث الدین در مقدمه ٔ مفتاح الحساب میگوید: «نیازمندترین مردم به آمرزش خدا، جمشید پسر مسعودبن محمد پزشک کاشی که ملقب به غیاث است وخدا روزگارش را نیک گرداند. میگوید: پس از آنکه در اعمال حساب و قوانین هندسه ممارست نمودم تا آنکه به حقایق آن رسیدم و به دقایق آن پی بردم، و از مسائل سخت و دشوار ریاضی پرده برداشته، اشکالات آن را حل کردم و قواعد و قوانین تازه ای در آن استنباط نموده، آنچه را که استخراج آن برای دیگران بسیار دشوار بود استخراج نمودم و جداول زیج ایلخانی را از سر گرفته استخراج کردم و زیج خاقانی را در تکمیل زیج ایلخانی پرداختم...». همچنین در نسخه ٔ زیج فارسی او که فعلاً در کتابخانه ٔ آستانه ٔ رضوی هست و به گمان نگارنده شاید «زیج تسهیلات » باشد که در مقدمه ٔ مفتاح الحساب از آن نام برده، چنین میگوید: «سه خسوف رصد کردیم در بلده ٔ کاشان و اوساط قمر از آن استخراج کردیم... اما وسط خسوف سوم در شب هجدهم شهریورماه قدیم سنه ست و سبعین و سبعمائه ٔ یزدجردی (776 یزدجری / 809- 810 هَ. ق.) بوده ». غیاث الدین جمشید به رهبری بخت یا معرفی قاضی زاده و به رهنمائی آثار علمی خود از کاشان بسمرقند رفت. با وجود اینکه در نامه ٔ خود مینویسد پیش از عزیمت بسمرقند همواره در کنج خانه میزیسته، در فصل مساحت مقرنس از مفتاح الحساب اظهار میکند که در عمارات کهنه ٔ اصفهان چنان و چنین دیده است و این خود مینمایدکه به اصفهان نیز سفر کرده است، و معین الدین خواهرزاده ٔ وی که یکی از ریاضی دانان معروف عصر بود با او در سفر سمرقند همراهی داشت و چنانکه نوشته اند الغبیگ هر دو را از کاشان به درگاه خود خواسته بود. غیاث الدین نتیجه ٔ اعمال رصدی را که در کاشان برای تصحیح و رفع نواقص زیج ایلخانی انجام داده بود در زیجی مدون ساخت و بمناسبت شهرت میرزا شاهرخ، پدر الغبیگ به «خاقان » مطلق، در مقابل اشتهار تیمور به صاحبقران، آن رازیج خاقانی نام داد و به الغبیگ تقدیم کرد. نسخه ای از این زیج که در 816 هَ. ق. نوشته شده است اکنون در کتابخانه ٔ دیوان هند لندن محفوظ است و از این رو میتوان استنباط کرد که غیاث الدین در فاصله 812- 816 هَ. ق. بسمرقند رفته است و گمان نمیرود که این تاریخ زودتر از 815 باشد. چون عده ٔ قریب هفتاد تن از ریاضی دانان و ستاره شناسان در درگاه الغبیگ گرد آمده بودند و هر یک از اینان در بوم و بر خویش نام و شهرتی داشتند و برای جاه و مقامی افزونتر بسمرقند آمده بودند، غالباً فضلای تازه را بمحک امتحان میزدند تا معلوم شود سزاوار نزدیکی بدان درگاه هستند یا نه ؟ غیاث الدین با وجود شهرت پیشین که سبب احضار او بسمرقند شده بود، از این آزمایش و رسیدگی برکنار نماند و به قرارمعمول در مجالس و محافل متعدد مورد امتحانهای مختلف قرار گرفت، و چنانکه در نامه ٔ خود این قسمت را به تفصیل به پدرش نوشته از هر نوبت آزمایش کامیاب و سرافراز بیرون آمده، مورد لطف و مرحمت مخصوص الغبیگ واقعشد و پس از آن غالباً در مجلس یا هنگام گردش مانند حوزه ٔ درس و مدرسه طرف محاوره و پرسش و پاسخ میرزا بود و پس از قاضی زاده که بحکم سبقت زمانی و تقاضای مرتبه ٔ استادی امیرزاده بر همه کس برتری داشت، غیاث الدین بر سایر دانشمندان تقدم یافت. در نتیجه ٔ تشویقهای مادی و معنوی، گلبن خاطرش شکفتن آغاز نهاد و پیوسته موضوعهای تازه و مسائل شگرف و رسالات بدیع در هیأت و ریاضی از ذهن وقاد او پدید می آمد. در سال 818 هَ.ق. آلت رصد تازه ای به نام «طبق المناطق » اختراع کردو درباره ٔ چگونگی عمل بدان و یک آلت دیگری که پیش از آن به نام «لوح اتصالات » برای برخی اعمال رصدی ساخته بود، رساله ٔ جامع و مفیدی موسوم به «نزهه الحدائق »نوشت و پس از آنکه مطالب و فواید آن را در سال 829 هَ. ق. تکمیل کرد، آلت «طبق المناطق » را به درخواست دوستان خویش بمناسبت نام خود جمشید، به «جام جم » موسوم ساخت، ولی چنانکه خود هم پیش بینی کرده بود نام تازه بر آن اسم قدیم چیرگی نیافت و همان یکی در خاطره ها باقی ماند. الغبیگ آن اندیشه ٔ دیرینه ای راکه راجعبه رصد جدید کواکب داشت در سال 823 هَ. ق. بموقع عمل درآورد و در شمال سمرقند قدری مایل به سوی خاور بر فراز تپه ٔ «کوهک » که اکنون تپه ٔ «چوپان آتا» نام دارد، رصدخانه ای بنیاد نهاد. خواندمیر آغاز ساختمان آن را در 824 هَ. ق. و میرخواند در 825 و نویسندگان اروپایی در 832 هَ. ق. نوشته اند، ولی 823 که عبدالرزاق سمرقندی در مطلع السعدین گفته است بنظر بهتر و درستتر می آید. طرح و نقشه ٔ رصدخانه را غیاث الدین جمشیدفراهم آورد و پس از تصویب الغبیگ آنچه مربوط به ساختمان بود بوسیله ٔ اسماعیل نامی انجام میگرفت و آنچه از مقوله ٔ آلات رصد محسوب میگشت به دست استاد ابراهیم مسگر ساخته میشد. بنای رصد سه مرتبه یا سه آشیانه داشت که متدرجاً با کمال دقت علمی و استواری از نظر معماری بالا میرفت و در تاریخی که غیاث الدین به پدر خویش نامه مینوشته و آن بعد از 824 هَ. ق. است که عمادنظامی مشهدی شرح تجنیس حساب خود را در آن سال تألیف کرده است، مقدار پانصد تومان که دست کم با پانصدهزار ریال سیم برابری میکرده است در آن مصالح بکار رفته و هنوز بجایی نرسیده بود. غیاث الدین در همین اثنا از کار رصد شخصی نیز فراغت نداشت و زیج تسهیلات خود را در سمرقند تدوین میکرد، چه در آنجا به رصد الغبیگ هم اشاره ای دارد و در جایی از آن میگوید: «اگر عمر وفا کند و دولت پادشاه جهان یاور گردد، رصد باقی کواکب بکنیم و بر آن زیجی وضع میکنیم ان شاء اﷲ تعالی ». چنانکه رکن الدین پسر شرف آملی از معاصران غیاث الدین در دیباچه ٔ زیج جامع سعیدی میگوید: رصد تازه در سال 830 هَ. ق. آغاز گشت و در ابتدای عمل به گفتار خود غیاث و اقرار الغبیگ در دیباچه ٔ زیج جدید سلطانی یا گورکانی سرپرستی و اداره ٔ رصدخانه و دستیاری میرزا در کار استخراج، با غیاث الدین بوده است و دیگری با وی در این افتخار شرکت نداشت. همین موضوع آتش حسد را در دل فضلای بی فضیلت برافروخته، عاقبت داغ جوانمرگی غیاث را بر دل یاران او گذاشت. چنانکه از سیاق نامه ٔ وی به پدرش معلوم میشود غالباً کارهای او مورد اعتراض و اشکالتراشی همکاران حسدپیشه و ریاضی دانان کوتاه اندیشه بود. هر نظری که غیاث الدین می آورد و هر کاری که میکرد فوراً هدف تیر ملامت و انتقاد همکاران خود میشد. و الغبیگ چون فریفته ٔ نجوم و رصد بود به سخن چینی و بدگویی حسودان درباره ٔ غیاث نمیپرداخت، ولی سرانجام تحت تأثیر بدگویی قرار گرفت و بدین سبب غیاث در پایان کار رصدخانه یا در آغاز آن مورد بی لطفی واقع شد، و بدین ترتیب سرنوشت غیاث الدین جمشید کاشی مؤسس رصد سمرقند با سرگذشت خواجه نصیرالدین طوسی بانی رصد مراغه بی شباهت نبوده است. غیاث الدین در اواخر نامه ای که به پدرش نوشته است گویی میخواهد عذر حقیقت گویی وعدم موافقت با نظریات دیگران را که با مبادی علمی سازگار نبوده است بخواهد و راجع به اختلاف نظر خود با الغبیگ چنین مینویسد: «... و واقع که استنباطات لطیفه میفرمایند که هیچ خدشه در آن نیست و اگر در بعضی نکته ای است که در خاطر این بندگان نمی نشیند بر آن مباحثه میشود و اگر غلط از این طرف باشد روشن میشود و اگر از آن طرف، فی الحال مسلم میدارند...» بهر حال چنانکه الغبیگ در دیباچه ٔ زیج میگوید، غیاث الدین جمشید که در کار رصد نخستین دستیار او بود در همان آغاز شروع به کار درگذشت. تاریخ وفات غیاث را کاتب نسخه ٔ زیج خطی تألیف او که اکنون در کتابخانه ٔ آستانه ٔ قدس رضوی محفوظ است و به حدس نگارنده شاید «زیج تسهیلات » باشد. در حاشیه ٔ ص 2 آن چنین آورده است: «توفی المولی المخدوم الاعظم غیاث المله و الدین جمشید، طیب اﷲ مضجعه و طاب ثراه و جعل الجنه مأواه و مثواه، و هو مصنف هذا الزیج فی صباح یوم الاربعاء تاسع عشر من رمضان سنه 832 هجریه خارج بلده سمرقند بموضع رصد». عبدالعلی اکتایی مدیر کتابخانه ٔ مزبور از روی کهنگی خط نسخه و خصوصیات عبارتی که نوشته شده تشخیص داده اند که نویسنده ٔ آن یکی از نزدیکان و متشرفین بحضور غیاث الدین بوده است و شاید این اتفاق در حین تحریر زیج رخ داده و در حاشیه یادداشت کرده باشد، بنابراین غیاث الدین جمشید در بامداد روز چهارشنبه نوزدهم رمضان سال 832 هَ. ق. در رصدخانه ای بیرون شهر سمرقند درگذشته است و بعید نیست قبری که اکنون بر فراز تپه ٔ «چوپان آتا» به یک آدم موهوم افسانه ای نسبت میدهند، آرامگاه غیاث الدین باشد. پس آنچه در کتاب شاهد صادق و به پیروی از آن در منتظم ناصری راجع به مرگ غیاث در سال 840 هَ. ق. نوشته شده است، علاوه بر آنکه با نوشته ٔ حاشیه ٔ زیج که قدمت آن قابل انکار نیست موافقت ندارد با اظهار الغبیگ در مقدمه ٔ زیج گورکانی که به سال 841 هَ. ق. پرداخته است نیز مخالفت دارد و مانند سال 919 که کاتب چلبی برای تاریخ وفات او در ذیل نام «سلم السماء» در کشف الظنون ذکر کرده است بی اساس و خطاست.
آثار غیاث الدین: 1- زیج خاقانی، غیاث الدین چنانکه در دیباچه ٔ مفتاح الحساب میگوید جداول زیج ایلخانی را دوباره استخراج کرد و هرچه را از کارهای ستاره شناسان استنباط نمود بر آن افزود و بصورت زیج خاقانی درآورد و چیزهایی را در آن وارد کرد که در زیج دیگری نبود. تا این اواخر گمان میرفت که زیج خاقانی شاید همان زیج گورکانی یا الغبیکی باشد چه در پشت بعضی از نسخه های خطی این زیج نام زیج خاقانی نوشته بودند، ولی این مطلب برای صاحبان اطلاع، با وجود عدم اطلاع از وجود زیج خاقانی در کتابخانه ها، مسلم بود که زیج خاقانی جز زیج گورکانی است و آن مانند نوبر بوستان فکر غیاث الدین بشمار می آمده است، و خود او در کتاب مفتاح الحساب که پیش از830 هَ. ق. یعنی پیش از شروع به رصد سمرقند تألیف کرده است، از زیج خاقانی در مقدمه ٔ نام کتابهایش مانند تألیف مستقلی نام میبرد. ملا عبدالعلی بیرجندی از منجمان معروف اوایل قرن دهم هجری در ضمن مطالب شرحی مبسوط و گرانبها که بر زیج جدید سلطانی نوشته است، از زیج خاقانی نام میبرد و نقل و استشهاد میکند. باوجود این چون نسخه ای از آن در دست نبود و سهواً به برخی نسخه های زیج جدید سلطانی نام زیج خاقانی داده بودند، برای برخی تردید نظر و خلط موضوعی پیدا میشد تا آنکه نسخه ٔ ناقصی از یک زیج خطی تألیف غیاث الدین که در کتابخانه ٔ آستانه ٔ رضوی محفوظ مانده، نظر مدیرمحقق کتابخانه را جلب کرد و به نگارنده نوشتند که بعلاقه ٔ برخی از عبارات ظن آن میرود که همین زیج ناقص زیج خاقانی باشد؛ ولی در ضمن جستجوهایی دیگر معلوم گشت نسخه ای از زیج خاقانی که در 816 هَ. ق. نوشته شده است در کتابخانه ٔ دیوان هند لندن هست و مشتمل بر شش مقاله است. متأسفانه فهرست چاپی کتابخانه «دیوان هند» به دست نیامد و ناگزیر بنقل آنچه در فهرست کتابخانه ٔ «بودلی » ضمن ذکر زیج گورکانی راجع به این اثر نفیس نایاب نوشته شده است، اکتفا میکند: «نخستین متن جداول زیج گورکانی را جمشید پسر مسعودبن محمد پزشک کاشانی معروف به غیاث ترتیب داد و زیج الغبیگ یا زیج خاقانی نام نهاد که نسخه ای از آن در کتابخانه ٔ دیوان هند بشماره ٔ 430 (در شش مقاله مورخ به سال 816 هَ. ق.) محفوظ است. این جداول مورد تجدید نظر قرار گرفت و در رصدخانه ٔ سمرقند از 823 تا 841 هَ. ق. از نورسیدگی شد، و نتیجه ٔ آن به نام زیج جدید سلطانی موسوم گشت. این زیج جدید در یک نسخه از کتابخانه ٔ دیوان هند به نام زیج خاقانی ثبت شده است ». عجالتاً بیش از این راجع به زیج خاقانی اطلاعی در دست ما نیست. 2- زیج تسهیلات، غیاث در دیباچه ٔ مفتاح الحساب پس از ذکرزیج خاقانی چنین میگوید: «و زیج تسهیلات را نیز وضع کردم با جداول پراکنده ای ». از این زیج هنوز در آثار سلف جز در همین مورد نام و نشانی نیافته ایم و نگارنده نتوانسته است نسخه ٔ زیج خطی کتابخانه ٔ آستانه را مطالعه کند. از سیاق اطلاعاتی که از نامه ٔ فاضلانه ٔ اکتایی مدیر کتابخانه ٔ مزبور به دست آورد چنین اندیشید که زیج خطی شماره ٔ 102 بخش ریاضی از فهرست تألیفی اکتایی باید قسمتی از همان زیج تسهیلات باشد. اینک یک قسمت از نامه ٔ ایشان را که راجع به همین موضوع است در اینجا عیناً نقل میکند: این نسخه ٔ فارسی است و بخطنسخ 22 سطری در 30 صفحه هر صفحه بطول 25 و بعرض 19/5 سانتیمتر نوشته شده است و متأسفانه صدر و ذیل آن افتاده و ناقص است و بدین جمله آغاز شده است: «فصل ششم در تسهیل تقویم کواکب و عروض آنها اما در آفتاب بمرکز از جدول بعد از اوج برداریم » و به جمله ٔ زیر هم به پایان رسیده است: «اما اگر خواهند که به افق حس معلوم کنند اختلاف منظر کلی آن کوکب حاصل باید کرد و آن ارتفاع حقیقی از کوکب باشد در وقت بودن آن کوکب بر افق حس به آن ارتفاع طالع استخراج کنیم و مضمون این فصل هم در هیچ زیج ندیده ایم ». افتادگی و نقصان نسخه با بی اطلاعی از زیج خاقانی که استاد در دیباچه ٔ مفتاح الحساب یاد کرده، دشوار داشته است که این نسخه راهمان زیج خاقانی بدانیم. لیک مدعی تشخیص این نسخه را به زیج خاقانی به دعوای ایهامی که در جمله ٔ آخر نسخه است: «و مضمون این فصل هم در هیچ زیج ندیده ایم » با در نظر گرفتن جمله ای که در توصیف زیج خاقانی در مفتاح الحساب نوشته شده است: «و جمعت فیه جمیع ما استنبطت من اعمال المنجمین مما لا تأتی فی زیج آخر» دلیلی هم عجالتاً بر رد نداریم. از زمان تدوین این زیج هم اطلاعی نداریم و عبارات زیر شاید برای کسی موجب حدس و تخمین زمان تدوین این زیج یا به دست آوردن نکته های دیگر باشد: «در ص 4: سه خسوف رصد کردیم در بلده ٔ کاشان و اوساط قمر از آن استخراج کردیم، تا آنجا که گوید: اما وسط خسوف سوم در شب هجدهم شهریورماه قدیم سنه ٔ ست و سبعین و سبعمائه ٔ یزدجردی بود.»: «در ص 6: اگر عمر وفا کند و دولت پادشاه جهان یاور گردد باقی کواکب بکنیم و بر آن زیجی وضع کنیم ان شاء اﷲ تعالی »، «در ص 7: و بحسب رصد الغبیگ » در ص 9: «واضح باشد که حضرت مصنف غایه تعدیل شمس را که... است از اوج شمس در مبداء سال 841 هَ. ق. که مبداء حرکات اوساط از آنجا نهاده است کم کرده است ». (پایان سخنان اکتایی). از چند جمله ای که مدیر فاضل کتابخانه در نامه ٔ خویش ایراد کرده است، نویسنده ٔ این سطور توانست این اطلاعات را به دست آورد و تا این اندازه به مطلب پی ببرد: اولاً آنچه از ص 4 نقل شده است میرساند که مؤلف این زیج از مردم کاشان بوده است وبنابراین غیاث الدین یا معین الدین است و علاوه بر آنکه در حاشیه ٔ این زیج بمؤلف آن غیاث الدین تصریح شده است تاکنون در جایی دیده نشده است که تألیفی را در زیج به معین الدین نسبت داده باشند پس در انتساب آن به غیاث مجال تردیدی نیست. ثانیاً این نسخه به قرینه ٔعباراتی که از ص 6 و 7 آن نقل شد باید پس از سال 823هَ. ق. که الغبیگ دست بکار رصد زده است تألیف شده باشد و در صورتی که نسخه ٔ خطی از زیج خاقانی که در سال 816 هَ. ق. نوشته شده موجود است نمیتوان این نسخه را زیج خاقانی محسوب داشت. ثالثاً آغاز فصل ششم که ابتدای نسخه ناقص است چنین شروع میشود: «در تسهیل تقویم کواکب و عروض آنها» و این عبارت ذهن را متوجه به «زیج تسهیلات » میکند. رابعاً آنچه از ص 9 نسخه نقل شد نباید ذهن را به بعد از سال 841 هَ. ق. برای تعیین تاریخ تألیف آن متوجه سازد، زیرا اختیار مبداء سالی برای آنکه مبداء حرکات اوساط را از آنجا حساب کنند، مستلزم آن نمیشود که این سال پیش از موقع اختیاریا مقارن آن باشد، بلکه یکی از سالهای آینده را نیزمیتوان اختیار کرد. خامساً چون فعلاً به اصل نسخه دسترس نیست تا از سیاق عبارت منقول از ص 9 آن استنباط نماید که منظور نویسنده ٔ زیج از مصنف کیست ؟ آیا اشاره به کارهای الغبیگ دارد و یا آنکه متن زیج آمیخته بشرحی است که شارح در آن به غیاث اشاره میکند؟ 3- سلم السماء، غیاث الدین در دیباچه ٔ کتاب مفتاح الحساب پس از ذکر زیجهای خود میگوید: «رساله های دیگری تصنیف نمودم مانند رساله ای موسوم به سلم السماء در حل اشکالی که برای پیشینیان در ابعاد و اجرام رخ داده بود». این رساله مشتمل بر هفت مقاله و یک خاتمه است و خود مؤلف در دیباچه ٔ آن سبب تألیف را چنین مینویسد: «نیازمندترین مردم خدا به آمرزش و بخشش او جمشید پسر مسعودبن محمود طبیب کاشی، ملقب به غیاث چنین میگوید: چون به مطالعه ٔ کتابهای ریاضی و مباحث هیئت و سماویات بویژه مسأله ٔ ابعاد فلکها و استخراج انصاف قطرها پرداختم، دیدم صاحبان فن در این باب اختلافهایی دارند چنانکه بیشتر ایشان افلاک را بترتیب مشهور اثبات کرده و فلک ناهید را زیر فلک خورشید تعیین نموده اند، و برخی پنداشته اند که فلک زهره بر فراز فلک شمس است و دلیل بر آن آورده اند که در مجسطی دوری بین فلک مایل قمر و مقعر فلک خورشید را طوری معین ساخته است که برای ثخن و ستبری دو فلک زهره و عطارد کافی نیست چه رسدبدان که فاصله ٔ میان محدب جوزهر قمر و مقعر فلک شمس گنجایش آن دو را داشته باشد، با وجود این به مقادیرنیمه قطرهای کواکب التفاتی نداشته، در صورتی که مسافت همه ٔ آنها از نیمه ٔ قطر یا شعاع عالم کون و فساد به اندازه ٔ ده هزار و دویست و بیست و هفت فرسخ بیشتر است و دورترین بعد هر کوکبی را که همانا نزدیکترین بعد کوکبی که بر فراز آن واقع شده است گرفته اند. مدتی بود که خود را به حل این اشکال وادار کرده بودم و به اینکه گره از این موضوع گشاده شود مشعوف بودم، پس از خداوند مشکل گشا یاری جستم که آنچه در این باب مقرون به صواب است به من الهام کند و مرا به راه راست هدایت نماید، و به اعمال حسابی برای استنباط این بعدها سرگرم گشتم، و تقویم قمر و عرض آن را به همان تاریخ وقوع دو خسوفی که بطلمیوس در مجسطی آورده، استخراج نمودم تا قطر قمر را به دست آوردم و حساب را باز ازسر گرفتم و دقت کامل نمودم که حتی یک ثالثه هم از نظر نیفتد، و به کسوری رسیدم که بیش از این در استخراج عرض قمر هنگام آن دو خسوف بدان التفاتی نداشتند و آنها را به حساب آوردم تا آنکه به اندازه ٔ بعدهای فلک عطارد و فلک زهره راه یافتم، و آن مقدار بازمانده که ثخن جوزهر قمر بوده، دیگر نیازی به تغییر نظم افلاک نباشد. پس این رساله را در باب استخراج بعدهای کواکب و نیمه قطرهای آنها و اندازه ٔ اجرام بدون سهل انگاری در محاسبه نوشتم تا برای دوستان یادبودی و برای خردمندان رهنمایی باشد و آن را «سلم السماء» نام نهادم ». رساله ٔ سلم السماء در پایان کتاب شرح قاضی زاده بر ملخص چغمینی بچاپ رسیده است و نسخه های خطی متعدد از آن در دست است. اکتایی مدیر کتابخانه ٔ آستانه ٔ رضوی در ضمن نامه ٔ خود به نگارنده از وجود رساله ای به نام «رساله ٔ کمالیه » در آن کتابخانه اطلاع داده، نوشته اند: چنانکه از مقدمه ٔ آن معلوم میشود غیاث الدین این رساله را به نام کمال الدین محمود وزیر تألیف کرده است و این نام را با نام کمال الدین محمود از وزرای دوره ٔ تیموری که در دستورالوزراء خواندمیر ص 343 وارد است یکی دانسته اند. از وصف اجمالی که از مقدمه و مقالات آن رساله شده است و عباراتی که از آغاز و انجام آن نقل گردیده است چنین معلوم میشود که این رساله ٔ کمالیه که تاریخ تألیف آن را در 809 هَ. ق. تشخیص داده اند باید همان رساله ٔ سلم السماء باشد و بجهت نامعلومی آن را به دو اسم خوانده اند. 4- محیطیه، غیاث الدین جمشید رساله ٔ محیطیه را در باب استخراج نسبت مابین محیط دایره و قطر که در این زمان آن را به حرف یونانی «پی » مینمایند، تألیف کرده است. (رجوع به پی در همین لغت نامه شود). نسخه ٔ اصلی آن به خط مؤلف در کتابخانه ٔ آستانه ٔ قدس رضوی محفوظ است و گواه صحت انتساب آن، شرحی است که شیخ بهائی در پشت آن نسخه بخط دست خویش نوشته است، بدین مضمون: الرساله المحیطیه و هی نسخهالاصل بخط مؤلفها المولی الاجل الافضل بطلمیوس زمانه مولانا غیاث الدین جمشید الکاشی طاب ثراه، حرره الفقیر بهاءالدین محمد العاملی »، و در بالای این عبارت، چنانکه اکتایی نوشته، امضای شیخ بهائی به خط طغرا که معروف خطشناسان است دیده میشود. این نسخه ابتدا در کتابخانه ٔ صفویه بوده است و در سال 1145 هَ. ق. بوسیله ٔ نادرشاه از اصفهان به مشهد انتقال یافته و واردکتابخانه ٔ آستانه شده است. نسخه ای به خط نسخ و دارای 58 صفحه ٔ 21 سطری به اندازه ٔ 25*15 سانتیمتر است، و آغاز آن چنین است: «الحمدللّه العالم بنسبه القطر الی المحیط...». 5- رساله ٔ وتر و جیب، غیاث در دیباچه ٔ مفتاح آن را چنین وصف میکند: «رساله ٔ وتر و جیب در استخراج آن دو برای یک سوم قوسی که وتر و جیب آن معلوم باشد و این موضوع نیز از آن چیزهاست که برای پیشینیان بس دشوار بوده، چنانکه بطلمیوس هم در مجسطی گفته: برای به دست آوردن آن راهی در دست نیست ». در حاشیه ٔ مفتاح الحساب چاپی برابر عبارت متن چنین نوشته شده است: «جیب یک درجه را تا مرتبه ٔ نهم از راه جبر ومقابله به غیر مسائل ششگانه ٔ معروف با کمال دقت و صحت استخراج نمود، اما توفیق اتمام رساله را برای کوتاهی عمرش نیافت، و فیلسوف دانشمند قاضی زاده پس از آنکه استخراج او را رؤیت نموده رساله ٔ مشروحی نوشت که در این مجلد وارد است ». متأسفانه کاتب اصل یا ناشرنسخه ٔ چاپی بوعده ٔ خود وفا نکرده است و در پایان مفتاح الحساب چاپی از آن رساله فعلاً نشانی نیست، ولی در پایان کتاب شرح قاضی زاده بر ملخص چغمینی آنچه را از قلم قاضی زاده در این باب تحریر یافته بچاپ رسانیده اند. با وجود تصریح غیاث الدین در دیباچه ٔ مفتاح دیگرنمیتوان باور کرد که غیاث الدین رساله را به پایان نیاورده، ناقص گذارده باشد. بهر حال آنچه امروز به این نام در دست است همان رساله ٔ تحریری قاضی زاده است که در دیباچه ٔ آن چنین مینویسد: «این رساله ای است در استخراج جیب یک درجه که بر اساس قواعدی از هندسه و حساب قرار گرفته است که آنها را برادر ارجمند و یکتای روزگار خویش جمشید پسر مسعود پزشک، ملقب به غیاث به الهام دریافته است. سرآمدن فن ریاضی و کسانی که پیوسته در این کار میکوشند با آنکه شماره ٔ ایشان بسیار ووسایل کار آنها فراوان بوده، پیرامون پژوهش این موضوع نرفته اند و به راههای تقریبی برای تدقیق آن اکتفاکرده اند، تا جایی که برخی از ریاضی دانان گفته اند: برای یافتن وتر ثلث قوسی که وتر آن معلوم است راهی نیست. اما چون در سخن او [غیاث الدین] ایجازی است که از حد لغز هم گذشته، و تصرفاتی دیده میشود که از کثرت تعقید راه فهم را بربسته، و بجایی رسیده است که به راهنمایی نیاز پیدا کرده است، بر من از راه دوستی واجب آمد که آنچه را او گفته، شرح و بسط بدهم و هرچه را پوشیده گذارده بازنمایم و دشواری آن را هموار سازم و تصرفات وی را بیان ساخته بر مقدمات آن برهان آورم تا سود آن برای همه کس باشد و نتیجه ٔ آن پراکنده گردد...». پس از مقدمه ٔ دوم قدری از اصطلاحات و قواعد جبری میگوید و آنگاه در پایان تعریف مقترنات از مسائل جبر چنین میگوید: «این شش مسأله ای است که دانشمندان متقدم و متأخر بدان اکتفا کرده اند و چگونگی استخراج مجهول را پس از آنکه معادله به یکی از این شش صورت درمی آید، بیان کرده اند و بواسطه ٔ دشواری و پیچیدگی به معادلات دیگری نپرداخته اند، زیرا کم اتفاق می افتد که مسائل جبری بغیر آنها منتهی گردد، مگر اینکه برخی از متأخران مسائلی را که نزدیک به مسائل ششگانه معروف است در آثار خود متعرض شده اند و گفته اند که مولی شرف الدین محمدبن مسعود مسعودی راه استخراج مجهول (شی ٔ) را در نوزده مسأله ٔ دیگر بیان کرده است، در صورتی که گاهی مسأله ای بغیر معادلات ششگانه منجر گردد، بسا اتفاق می افتد کسانی که در حساب زبردست هستند از برخی صور و موارد راهی برای استخراج مجهول از روی حدس صائب و نظر باریک بین می یابند...». پس از بیان مقدمات دیگر آن راهی را که غیاث الدین برای استخراج مجهولات درجه ٔ سوم به بالا اندیشیده است نقل میکند، و در اینجاست که دانشجویان قدیم هنگام آموختن این رساله با نبوغ و استعداد خارق العاده ٔ غیاث الدین در فن ریاضی اندک آشنایی یافته، نسبت به نام او علاقه ٔ خاصی پیدامیکردند. (از مجله ٔ آموزش و پرورش وزارت فرهنگ سال 10 شماره ٔ 3 صص 1- 8 مقاله ٔ محیط طباطبائی، و ایضاً سال 10 شماره ٔ 4 صص 17- 24). صاحب ریحانه الادب آثار ومؤلفات غیاث الدین جمشید را بترتیب زیر آورده است: 1- الابعاد و الاجرام، که یک نسخه از آن در ضمن کتب موقوفه ٔ فاضل خان مشهد مقدس هست. 2- استخراج جیب درجه واحده. 3- الحاقات العشره بذیل نزهه الحدائق، که با خود کتاب نزهه الحدائق در ایران چاپ شده است. 4- تفسیرالقرآن، که به تفسیر جمشید معروف است، درباره ٔ این تفسیر و نسبت آن به غیاث الدین جمشید اقوال گوناگونی است. رجوع به ریحانه الادب ج 3 ص 165 شود. 5- تلخیص المفتاح، که ملحض مفتاح الحساب تألیف خود اوست. 6- تنویر المصباح فی شرح تلخیص المفتاح (کتاب مذکور). 7- جام جمشید، که نام دیگر آن طبق المناطق است، و آن آلتی از اختراعات خود اوست، و کتاب نزهه الحدائق را نیز در مورد همین آلت نوشته است. 8- زیج التسهیلات. 9- زیج خاقانی، که در تکمیل زیج ایلخانی خواجه نصیر طوسی تألیف کرد. 10- محیطیه (رساله ٔ محیطیه). 11- مفتاح الحساب. 12- نزهه الحدائق. (از ریحانه الادب ج 3 ص 165 و 166). دو تصنیف زیر نیز در معجم المؤلفین و مقاله ٔ محیط طباطبائی آمده است: 13- رساله الجیب و الوتر. 14- رساله سلم السماء. تصنیف زیر نیز به او نسبت داده شده است. 15- نوادر سمرقند. در مجله ٔ آموزش و پرورش (سال 10 شماره ٔ 4 صص 55- 60) قسمتی از همین نسخه ٔ نوادر سمرقند نقل شده است. و رجوع به مجله ٔ مذکور سال 10 شماره ٔ 3 صص 9- 16 و ص 57 مقاله ٔ محیط طباطبائی بعنوان نامه ٔ پسر به پدر (نامه ٔ غیاث الدین بپدر خود) که حاوی بعضی نکات و مسائل ریاضی و نجومی است وهمچنین سال 10 شماره ٔ 3 صص 58 -62 مقاله ٔ «تعلیقات برنامه ٔ غیاث الدین » و ایضاً سال 10 شماره ٔ 4 صص 55- 60، ریحانه الادب ج 3 صص 165- 166، حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 21 و 34، مقاله ٔ «مخترع کسرهای اعشاری » مجله ٔ سخن سال 5 صص 608- 609 و 747 و ص 848 و سال 6 صص 399- 407 و 505، مقاله ٔ «لوح اتصالات کاشی » مجله ٔ ایران و آمریکا سال 4 شماره ٔ 1 صص 58-61، التفهیم ابوریحان بیرونی ص 17 و 18 و 51 و 88، تاریخ ادبیات ایران (از سعدی تا جامی) تألیف ادوارد براون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت چ 1 ص 418 و 556، سبک شناسی تألیف بهار ج 3 ص 303 و ماده ٔ «پی » (مختصر کلمه ٔ یونانی...) در همین لغت نامه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) جلال شاه بن محمدسور، از ملوک بنگاله. به سال 968 هَ. ق. به سلطنت رسید. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 428).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) توقتمش یا توختامش یا تقتامیش. یکی از خانان آق اردو در دشت قبچاق شرقی از خاندان اردا. وی از 778 تا 799 هَ. ق. حکومت کرد. (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 366). در طبقات سلاطین اسلام بجای 799، 793 آمده است. رجوع به همین کتاب ص 206 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) تغلق. پنجمین از ملوک تغلق شاهان و پسر فتح خان و نواده ٔ فیروزشاه بود. به سال 790 هَ. ق. پس از مرگ جدش بر تخت دهلی نشست. بسبب نالایق بودن و اهمال در امور حکومت بعد از شش ماه از حکومت خلع گردید و ابوبکر تغلق شاه بن ظفرخان بجای او نشست. (از قاموس الاعلام ترکی).

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) تغلق. نخستین از تغلق شاهان و هجدهمین از سلاطین دهلی. وی پسر تغلق سلطان، غلام سلطان غیاث الدین بلبن بود. به سال 721 هَ. ق. پس از قتل خسروشاه به حکومت رسید. مدت سه سال و نیم پادشاهی کرد و بسال 725هَ. ق. کشته شد. بعد از او پسرش محمدشاه تغلق جانشین وی شد. امیرخسرو دهلوی شاعر معروف در زمان همین غیاث الدین تغلق بوده است و تاریخ منظوم خود «تغلق نامه » را به نام او نوشته است. (از قاموس الاعلام ترکی). رجوع به معجم الانساب ج 2 صص 423- 425 و تغلق شاه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (امیر...) ترخان. یکی از امرای عهد تیموری بود و در جنگهای این پادشاه با دشمنان، شرکت میکرد. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 324 و 427 و 468 و 476 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) پیرعلی. معروف به غیاث الدین ثانی. هشتمین از ملوک کرت و آخرین آنان وپسر معزالدین حسین بن غیاث الدین بود. به سال 771 هَ. ق. جانشین پدر خود شد. پس از 12 سال پادشاهی در هنگام ظهور تیمور لنگ در هرات تحصن گزید و در برابر تیمور مقاومتی سخت کرد، ولی سرانجام اسیر گردید و او را با خویشاوندان و پیروانش به ماوراءالنهر فرستادند و خود او در آنجا کشته شد و با قتل او دولت کرت به پایان رسید. رجوع به تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ 2 ص 378، قاموس الاعلام ترکی، معجم الانساب زامباور ج 2 صص 382- 383، حبیب السیر چ خیام ج 3 صص 387- 389 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (سلطان...) پیرشاه. هشتمین از خوارزمشاهان بود. وی بعد از هلاک پدرش سلطان محمد خوارزمشاه، به کرمان که قلمرو او در ایام حیات خوارزمشاه بود آمد و چون کوتوال قلعه ٔ گواشیر او را بدانجا راه نداد، غیاث الدین به عراق آمده لشکریان متفرق پدر و اعیان و سران سپاه او را دور خود جمع کرد و از آن جمله براق حاجب و یغان طایسی خالوی او بودند. غیاث الدین پس از استیلا بر عراق و خراسان و مازندران به آذربایجان آمد و پس از آن عازم فارس شد و به سال 621 هَ. ق. بشیراز وارد شد و اکثر بلاد فارس را گرفت.در همین اوقات بود که خبر وصول مغول به ری و ویران کردن بلاد متعلق به غیاث الدین رسید و سلطان به درخواست ناصر خلیفه، به عراق بازگشت، و از سوی دیگر جلال الدین برادر وی از هند به کرمان آمد و پس از آن عازم شیراز و اصفهان شد. غیاث الدین به مقابله ٔ او شتافت و سرانجام مغلوب گردید و جلال الدین به ری مسلط شد، و غیاث الدین مدتی نزد برادرش بود تا آنکه بسبب خطائی که از او سر زد به خوزستان گریخت و پس از آن به کرمان نزد براق حاجب آمد. سرانجام به دست همین براق به سال 627 هَ. ق. کشته شد. (از تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ 2 ص 113- 115). و رجوع به فهرست تاریخ مغول ذیل غیاث الدین خوارزمشاه، حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 654 و 656، تاریخ گزیده چ لیدن صص 499- 500، قاموس الاعلام ترکی، معجم الانساب زامباور ج 2 ص 318 و حاشیه ٔ 5 همین صفحه از کتاب مذکور، تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 صص 201- 207، فهرست همین کتاب ذیل «غیاث الدین سلطان »، «پیرشاه » و غیاث الدین بن محمد در این لغت نامه شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) پیراحمد خوافی. وزیر شاهرخ میرزا (820 هَ. ق.). رجوع به پیراحمد خوافی در همین لغت نامه، حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 554 و 601 و ج 4 ص 2 و3 و 12 و 20 و 40 و 41و روضات الجنات فی اوصاف مدینه هرات ج 1 ص 218 شود.

غیاث الدین. [ثُدْ دی] (اِخ) (خواجه...) نقاش. از ملازمان شاهرخ میرزا (خاقان سعید). وی جزء سفیرانی بود که در حدود سال 823 هَ. ق. از طرف این پادشاه به ختا فرستاده شدند. ظاهراً همان غیاث قافیه شاعر هروی است. رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 603 و ج 4 ص 634 و 641 و 646 و غیاث قافیه شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری