معنی غوطه فروبردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
غوطه فروبردن. [طَ / طِ ف ُ ب ُ دَ] (مص مرکب) سر به آب فروبردن. فروبردن سر در آب و مانند آن. غوطه ور شدن. رجوع به غوطه و غوته شود:
چو این زاری به گوش غزنوی خورد
سرش غوطه به خون دل فروبرد.
حکیم زلالی (از آنندراج ذیل به گوش آمدن).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.