معنی غوامض در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غوامض. [غ َ م ِ] (ع ص، اِ) ج ِ غامِض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زمینهای هموار. زمینهای پست نرم و زمینهای مغاک. (از منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). رجوع به غامض شود. || شتربچگان. یکی آن غامض است. (از تاج العروس). || ج ِ غامضه. (اقرب الموارد). رجوع به غامضه شود. || پوشیدگیهای کلام و معانی باریک. (غیاث اللغات). رجوع به غامض و غامضه شود: زنان را با غوامض اسرار مردان چکار؟ (کلیله و دمنه).

فرهنگ معین

(غَ مِ) [ع.] (ص.) جِ غامض و غامضه.

فرهنگ عمید

[جمعِ غامض] = غامض
[جمعِ غامضه] = غامضه

فرهنگ فارسی هوشیار

زمینهای هموار، زمینهای پست و نرم

فرهنگ فارسی آزاد

غَوامِض، مسائل مبهم و پیچیده- امور غامِض و مشکل (مفرد:غامِض-غامِضَه)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر