معنی غم فرسوده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غم فرسوده. [غ َ ف َ دَ /دِ] (ص مرکب) ناتوان شده از غم و غصه. (ناظم الاطباء). آنکه غم او را بفرساید. غمزده. غمکش:
گرچه غم فرسوده ٔ دوران بدم
مرگ عزالدین مرا فرسود و بس.
خاقانی.

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) ناتوان شده از اندوه و غصه غمزده غمکش.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر