معنی غمیم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غمیم. [غ َ] (ع اِ) ماست. (مهذب الاسماء). شیر جوشانده ٔ سطبرشده و ماست. (منتهی الارب) (آنندراج). شیری که بجوشانند تا غلیظ شود. (از اقرب الموارد). || گیاه سبز زیر گیاه خشک رسته، و علف تر زیر خشک مانده. (منتهی الارب) (آنندراج). غَمیس. (اقرب الموارد).

غمیم. [غ َ] (اِخ) (کراع الَ...) نام جایی است میان مکه و مدینه. (از معجم البلدان). رجوع به کراع الغمیم شود.

غمیم. [غ َ] (اِخ) جایی است در نزدیکی مدینه میان رابغ و جحفه. کثیر گوید:
قم تأمل فأنت ابصر منی
هل تری بالغمیم من اجمال ؟
قاضیات لبانه من مناخ
و طواف و موقف بالخیال
فسقی اﷲ منتوی ام عمرو
حیث امت به صدور الرحال !
رجوع به معجم البلدان شود.

غمیم. [غ ُ م َ] (اِخ) رودباری است به دیار حنظله. (منتهی الارب). وادیی است در دیار حنظله از بنی تمیم، شبیب بن برصاء گوید:
الم تر أن الحی فرق بینهم
نوی بین صحراء الغمیم لجوج
نوی شطبتهم عن هواناو هیجت
لنا طرباً ان الخطوب تهیج
فأصبح مسروراً ببینک معجب
و باک له عندالدیار نشیج.
(از معجم البلدان).

غمیم. [غ ُ م َی ْ ی ِ] (اِخ) آبی است مر بنی سعد را. (منتهی الارب). جریر گوید:
یا صاحبی هل الصباح منیر
ام هل للوم عواذ لی تفتیر؟
انا نکلف بالغمیم حاجه
نهیا حمامه دونها و جفیر
لیت الزمان لنا یعود بیسره
ان الیسیر بذالزمان عسیر.
(از معجم البلدان).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ شیر جوشیده، ماست، نو گیاه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر