معنی غمض در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غمض. [غ َ] (ع مص) آسان داشتن از کسی درخرید و فروخت. (منتهی الارب). تساهل و آسان گیری در بیع. غموض هم آمده است. (از اقرب الموارد). || رفتن. (منتهی الارب). رفتن در زمین و از نظر ناپدید شدن. (از اقرب الموارد). || درخلیدن و پوشیده شدن در گوشت. (منتهی الارب). فرورفتن و ناپدیدشدن شمشیر در گوشت. (از اقرب الموارد). || (اِ) زمین پست و نرم و زمین مغاک. ج، غُموض، اَغماض. (منتهی الارب) (آنندراج). المطمئن من الارض. (اقرب الموارد). || مااکتحلت عینی غُمضاً و غَمضاً؛ یعنی نخفتم. (از منتهی الارب). || رجل ذوغمض، یعنی مرد گمنام و خوار. (از اقرب الموارد).

غمض. [غ ُ] (ع مص) مااکتحلت عینی غُمضاً؛ یعنی نخفتم. (منتهی الارب). رجوع به غَمض شود.

فرهنگ معین

(مص م.) آسان گرفتن بر کسی، چشم پوشی کردن، (اِمص.) آسان گیری، چشم پوشی. [خوانش: (غَ ضْ) [ع.]]

فرهنگ عمید

چشم برهم نهادن،
چشم‌پوشی کردن،
آسان گرفتن در بیع،
آسان گرفتن بر کسی،
* غمض ‌عین: [قدیمی، مجاز]
فروخواباندن ‌چشم،
نادیده گرفتن خطای کسی، چشم‌پوشی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آسان‌گیری، تساهل، چشم‌پوشی، فرونهی

فرهنگ فارسی هوشیار

چشم پوشی، اغماض

فرهنگ فارسی آزاد

غَمْض، (غَمَضَ-یَغْمِضُ) سهل گرفتن (در معامله)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر