معنی غصف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غصف. [] (ع اِ) صاحب ترجمه ٔ صیدنه آورد: ابوحنیفه گوید غصف بزرگ نشود چنانکه خرما، و بوریا که از برگ او ساخته شود او را اسمام گویند و یکی را از او «سمه» گویند، و یکی ازو تا بیست سال بدارد. لیث گوید: غصف درختی است در زمین هند که هیأت او به خرما مشابهت دارد و از پشت تا بالای او برگها باشد که درخت غصف بدو پوشیده شود، و خسته ٔاو را پوست نباشد، و این درخت را در بصره و عمان و مصر حوص مکری گویند و غایت درازی قامت او بالای آدمی باشد و از او کاردو بیرون آید، چنانکه از درخت خرما، و دانه ٔ او به شکل غوره ٔ خرما باشد و چون رسیده شودلون او سیاه شود و طعم او شیرین گردد، و او را بخورند. او مدور باشد، و به مقدار از فندق خردتر باشد، واهل مکه از او تسبیحها سازند. بعد از آنچه او را درچرخ آرند تمام هیأت او کرده شود. و منبت او منصوره است تا حد تیز، و مسافت این دو موضوع بیست و پنج فرسنگ است، و جمله ٔ این مواضع وادیها باشد. (ترجمه ٔ صیدنه نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ سازمان لغت نامه ورق 62ب).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر