معنی غسن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غسن. [غ َ] (ع مص) خاییدن. (منتهی الارب) (آنندراج). مضغ. (از اقرب الموارد).

غسن. [غ َ] (ع ص) سست و نرم و فروهشته. (منتهی الارب) (آنندراج). ضعیف. (قطر المحیط).

غسن. [غ ُ س َ] (ع اِ) ج ِ غُسنَه و غُسناه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط).
عدی بن زید گوید:
و احور العین مربوب له غسن
مقلد من خیار الدر تقصاراً.
(منتهی الارب).
رجوع به غسنه شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر