معنی غریم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غریم. [غ ِ] (اِخ) (هوبرت...) معرب گریم. (از اعلام المنجد). رجوع به گریم شود.

غریم. [غ َ] (ع ص) وام دار. و فی المثل: خذ من غریم السوء ما سنح. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار). قرض دار. مدیون. مقروض. بدهکار. فام دار. ج، غُرَماء. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء):
بر تنت وام است جانت گرچه دیر
بازباید داد وام ای بدغریم.
ناصرخسرو.
|| وام خواه. از اضداد است. (از منتهی الارب) (آنندراج). الغریم به معنی مُطالِب و مُطالَب است، یعنی از اضداد میباشد. (از المزهر سیوطی ص 233). الدائن، لانه یلزم الذی علیه الدین، و المدیون لان الدین لازم له، ضد. (اقرب الموارد). طلبکار. بستانکار. قرض خواه. دائن. وام ده. فام ده. فامخواه. صاحب نشوءاللغه العربیه (ص 4) غرم و مشتقات آن را از امثله ٔ تصدیر آورده و گوید اصل در آن و نظایر آن رَم ّ است:
کرد اشارت با غریمان کاین نوال
نک تبرک خوش خورید این را حلال.
مولوی (مثنوی).
|| خصم. و وجه اشتقاق آن این است که وی با الحاح خود درباره ٔ خصم خویش ملازم اوست. (از اقرب الموارد). || در اصطلاح فقها، آنکه بر او مالی ادعا شود. تاوان زده. (غیاث اللغات) (آنندراج) (مهذب الاسماء). || (اِ) خم روغن. (مهذب الاسماء).

فرهنگ معین

بدهکار، وامدار، وام خواه، طلب کار،

فرهنگ عمید

قرض‌داری که قادر به ادای قرض خود نباشد، مدیون، وام‌دار، بدهکار،
طلبکار. δ از اضداد است،

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ بدهکار وامدار، وامخواه از واژگان دو پهلو (صفت) وامدار مقروض بدهکار جمع: غرما ء، وامخواه (از اضداد)، آنکه بر او مالی ادعا شود، تاوان زده، یکی از سبعه منحوسه یکی از هفت کوکب نحس.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر