معنی غذمة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غذمه. [غ ُ م َ] (ع اِ) سخت تیرگی. (منتهی الارب). غبره کدره. ج، غُذَم. (اقرب الموارد). الغذمه کالغثمه و هو اغذم اکدر اغبر. (تاج العروس). || پاره ای از مال. ج، غُذَم. (اقرب الموارد). پاره ای از شتران. (منتهی الارب). در کتب لغت غذمه معنی به طور مطلق نیامده، صاحب اقرب الموارد «القطعه من المال » معنی کرده است. بنابراین چنین بنظر میرسد که صاحب منتهی الارب آن را به معنی اخص، یعنی مال به معنی چارپایان آورده است. || شیر بسیار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). غَذَمَه. (اقرب الموارد). ج، غُذَم. (اقرب الموارد). || حادثه ای سخت. یقال: وقعوا فی غذمه من الارض، یعنی در حادثه ٔ سخت افتادند. (منتهی الارب). الواقعه المنکره. (اقرب الموارد).

غذمه. [غ َ م َ] (ع اِ) سخن. یقال: ماسمعت غذمه؛ ای کلمه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (مص) رسیدن واقعه و حادثه ٔ دشوار را. (منتهی الارب). غذیمه. (اقرب الموارد).

غذمه. [غ َ ذَ م َ] (ع اِ) شیر بسیار. (منتهی الارب). الشی ٔ الکثیر من اللبن. ج، غَذَم. (اقرب الموارد).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر