معنی غث در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
غث. [غ َث ث] (ع ص) لاغر. (غیاث اللغات). کم گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج): لحم غث، گوشت لاغر. (منتهی الارب). و تأنیث آن غثه. (اقرب الموارد). مقابل سمین. غث و سمین، لاغر و فربه. || سخن تباه. (منتهی الارب) (آنندراج): حدیث غث، سخن تباه. (منتهی الارب). حدیث غث، سخن ناخوش. ج، اَغِثّاء. (بنقل دزی): قاصدان از قصداربر کار کرد، و میفرستاد سوی بلخ، و غث و سمین می بازنمود عبدوس را پنهان. (تاریخ بیهقی چ غنی ص 250).
جواب داد خرد کاین گمان مبر به سخاش
که در گمان همه غث و سمین تواند بود.
ابوالفرج رونی.
چون صدق با کذب و غث با سمین و صواب با خطا امتزاج و اختلاط پذیرد تمییز عسر شود. (تاریخ بیهق ص 16).
گرچه در تألیف این ابیات نیست
بی سمین غثی و بی غثی کروت.
انوری.
و از هرچه حادث شود، غث و سمین. و معین و مهین، و صلاح و فساد، و خیر و شر بدانی. (سندبادنامه چ احمدآتش ص 87). || گوشت گنده. || (اِ) ریم. خون. (غیاث اللغات). || (مص) روان شدن ریم جراحت. (آنندراج). روان شدن غثیثه ٔ جرح: غث الجرح غثاً و غثیثاً. (منتهی الارب). دویدن ریم از جراحت. (تاج المصادر بیهقی). || از هر کسی چیزی پرسیدن و چیزی نوشتن: یقال ما یغث علیه احد؛ یعنی از هرکس سؤال می کند و چیزی میخواهد. (منتهی الارب) (آنندراج). || چیزی را بد ندانستن تا آن را ترک گفتن: لایغث علیه شی ٔ؛ یعنی چیزی را بد نمیداند تا آن را ترک کند. (منتهی الارب). || مجازاً فاسد و تباه شدن گوشت و هر چیز. (غیاث اللغات).
لاغر، سخن نادرست و سُست. [خوانش: (غَ) [ع.] (ص.)]
لاغر، کمگوشت،
سخن سست و نادرست،
* غثوسمین: [مجاز]
بدوخوب،
سخن شیوا همراه با سخن غیرفصیح،
[قدیمی] کمارزش و ارزشمند،
[قدیمی] همهچیز،
کمگوشت، لاغر، کذب، نادرست،
(متضاد) 1، چاق، سمین، فربه، 2، درست، راست
سخن تباه و نا خوش
غَثّ، ضعیف- لاغر- کلام بیهوده و ناصواب،