معنی غبار کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غبار کردن. [غ ُ ک َ دَ] (مص مرکب) سودن. نرم کردن خاک یا چیزی. || برانگیختن گرد نرم از جایی یا چیزی:
کس نی سوار دید که باشد مصاف دار
وز نی ستور دید که در ره غبار کرد.
خاقانی.
چند استخوان که هاون دوران روزگار
خردش چنان بکوفت که خاکش غبار کرد.
سعدی.

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) نرم کردن (خاک یا چیزی دیگر) سودن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر