معنی غاف در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

غاف. (ع اِ) نوعی از درخت که میوه اش نیک شیرین باشد یا آن ینبوت است. (منتهی الارب). شجر له ثمر حلو جداً و قیل هو الینبوت، الواحده غافه. (اقرب الموارد). قال ابوزیدالغاف شجره من العضاه الواحده غافه، و هی شجره نحوالقرظ شاکه حجازیه تنبت فی القفاف... و قال صاحب العین الغاف نبوت عظام کالشجر یکون بعمان، الواحده غافه. (معجم البلدان ج 6 ص 261). کهور. کبیر. و رجوع به کهور شود.

غاف. (اِخ) موضعی در عمان که بسبب زیادی غاف در آن بدین اسم نامیده شده است. عبیداﷲبن الحر گفته است:
جعلت قصورالازد مابین منبج
الی الغاف من وادی العمان المصوب
بلاد نفت عنها العدو سیوفنا
و صفره عنها نازح الداراجنب
یرید بصفره ابا المهلب بن ابی صفره... و قال مالک ابن الریب:
من الرمل رمل الحوش او غاف راسب
و عهدی برمل الحوش و هو بعید.
و قال الفرزدق و کان المهلب حجبه:
فان تغلق الابواب دونی و تحجب
فمالی من ام بغاف و لاأب
و لکن اهل القریتین عشیرتی
و لیسوا بواد من عمان مصوب
و لما رأیت الازد تهفوا لجامهم
حوالی مزونی خبیث المرکب
مقلده بعدالقلوس اعنه
عجبت و من یسمع بذلک یعجب.
(معجم البلدان ذیل غاف).

فرهنگ فارسی هوشیار

کهور از گیاهان

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر