معنی عوض کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عوض کردن. [ع ِ وَ ک َ دَ] (مص مرکب) چیزی را بجای چیز دیگر دادن و مبادله کردن. کوهریدن. گهولیدن. تبدیل نمودن. (ناظم الاطباء). عوض گردانیدن. تعویض. بدل کردن:
به نور عقل درین انجمن کسی بیناست
که کرد دولت بیدار را به خواب عوض.
صائب (از آنندراج).

حل جدول

ابدال

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

جابجا کردن، جابجاکردن

کلمات بیگانه به فارسی

جابجا کردن

فرهنگ فارسی هوشیار

ورتنیدن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر