معنی عوضی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
عوضی. [ع ِ وَ] (ص نسبی، ق) منسوب به عوض. آنچه بجای چیز دیگری آید. بدل. (فرهنگ فارسی معین). || معادل و مساوی. تلافی. (ناظم الاطباء). || اشتباهی. (فرهنگ فارسی معین): این کفشهای من عوضی است، یعنی اشتباهی است.
- بچه ٔ عوضی، به اعتقاد قدما، بچه که جنها او را برده و با بچه ای از بچه های خود تبدیل کرده اند. (از یادداشت مرحوم دهخدا).
- عوضی دیدن، اشتباهی چیزی را دیدن. (فرهنگ فارسی معین).
- عوضی گرفتن، به اشتباه گرفتن. (فرهنگ فارسی معین).
اشتباهی، نادرست، (عا.) بدخُلق، بدرفتار، نالایق، بی شخصیت. [خوانش: (~.) [ع - فا.] (ص نسب.)]
دیوانه
اشتباهی