معنی علی کوفی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن احمد کوفی علوی. مکنی به ابوالقاسم. فقیه و اصولی و متکلم و حکیم و مفسر و از افاضل امامیه بود. و در جمادی الاولی 352 هَ. ق. در کرمی از ناحیه ٔ فسا درگذشت. او راست: 1- تثبیت نبوهالابناء. 2- تفسیر القرآن. 3- کتاب الاصول. 4- کتابی در فقه، بر روش و ترتیب کتاب مزنی. 5- معرفه وجوه الحکمه. (از معجم المؤلفین).و رجوع به مآخذ ذیل شود: الفهرست طوسی ص 91. کتاب الرجال نجاشی ص 188. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 192 ایضاح المکنون ج 1 ص 11 و 51 و... و اعیان الشیعه ج 41ص 44. هدیه العارفین ج 1 ص 681. روضات الجنات خوانساری ص 382. و نیز رجوع به ابوالقاسم (علی...) شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن رؤیم کوفی. او را پنجاه ورقه شعر است. (از الفهرست ابن الندیم).

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن مسهر کوفی. مکنی به ابوالحسن. وی مولای بنی قریش بود و در موصل و سپس در ارمینیه عهده دار امر قضاوت گردید و در این شهر اخیر بینایی خویش را از دست داد و به کوفه بازگشت و در سال 189 هَ. ق. درگذشت. او را احادیثی در کتب سته است. (از الاعلام زرکلی از نکت الهمیان ص 219 و تهذیب التهذیب ج 7 ص 383).

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمد برزج کوفی شیعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی برزج شود.

علی کوفی. [ع َی ِ] (اِخ) ابن محمدبن زبیر قرشی کوفی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن زبیر. رجوع به علی قرشی شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمدبن حسین بن عبدوس کوفی. مکنی به ابوالحسن. او راست: معانی التحمید و الدعاء. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1729).

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمدبن جعفر کوفی حمانی. رجوع به علی حمانی شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن غراب فزاری کوفی. مکنی به ابوالحسن. تابعی است. و نیز رجوع به ابوالحسن (علی ابن...) شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن حمزهبن عبداﷲبن اسدی کوفی. مشهور به کسائی و مکنی به ابوالحسن. مقری و تجویددان و لغوی و نحوی و شاعر. رجوع به کسائی شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن اسباطبن سالم کوفی شیعی. مکنی به ابوالحسن. وی مقری و مفسر و عالم در بعض علوم بود و در اواسط قرن سیزدهم هَ. ق. میزیست. او راست: 1- تفسیرالقرآن. 2- کتاب الدلائل. 3- کتاب المزار. 4- کتاب النوادر. (از معجم المؤلفین).

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن حسین بن طریف کوفی. مکنی به ابومنذر. نسب شناس بود و در سال 768 هَ. ق. درگذشت. او راست: شجره آل العباس. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1027).

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن حسن کوفی. مکنی به ابوالشعثاء. محدث بود و از حفص بن غیاث روایت کرد. و نیز رجوع به ابوالشعثاء (علی بن...) شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن حسن بن محمد طائی جرمی کوفی. مشهور به طاطری و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی طاطری شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن حسن بن علی بن فضال بن عمربن ایمن کوفی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن فضال. وی عالم و فقیه و محدث و مفسر و واعظ بود و در حدود سال 206 هَ. ق. متولد شد و در 290 درگذشت. او راست: 1- التفسیر. 2- الجنه و النار. 3- الطب. 4-المواعظ. 5- الوضوء و الصلاه. (از معجم المؤلفین ازالفهرست طوسی ص 92 و منتهی المقال ابوعلی ص 21 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 80 و ج 2 ص 93 و... و منهج المقال میرزا محمد ج 2 ص 230 و منتهی المقال مامقانی ج 2 ص 235). و رجوع به مصنفی علم الرجال ص 274 شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن جبله ٔ کوفی. مکنی به ابوالحسن. تابعی است. و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن اسماعیل بن شعیب بن میثم بن یحیی تمار اسدی کوفی بصری میثمی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی میثمی شود.

علی کوفی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن یقطین بن موسی کوفی بغدادی. وی در سال 124 هَ. ق. در کوفه متولد شد و در 182 هَ. ق. در بغداد درگذشت. آنگاه که ابومنصور دوانیقی خلیفه ٔ عباسی به قصد ساختن شهر بغداد زمین آن ناحیه را بازرسی می کرد، این علی بن یقطین نیز همراه او بود و حکایتی در این مورد نقل می کند که در تاریخ حبیب السیر آمده است. او راست: 1- کتاب ماسئل عنه جعفرالصادق من الملاحم. 2- کتاب مناظره الشاک بحضره جعفرالصادق علیه السلام. (از معجم المؤلفین).صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: الفهرست طوسی ص 90. الفهرست ابن الندیم ج 1 ص 224. کتاب الرجال نجاشی ص 194. منتهی المقال ابوعلی ص 226. منهج المقال میرزا محمد ص 240. تنقیح المقال مامقانی ج 2 ص 315. هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 667. و نیز رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 213 شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری