معنی علی مکی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ترانه سازی بوده است دردستگاه بوبکر ربانی. و در ذیقعده ٔ سال 421 هَ. ق. که سلطان محمد غزنوی را، برادرش سلطان مسعود به قلعه ٔ مندیش میفرستاد تا زندانی شود، این مرد که از ندمای او بود این دو بیت را بر بدیهه حسب حال او ساخت:
ای شاه چه بود اینکه ترا پیش آمد
دشمنت هم از پیرهن خویش آمد
از محنتها محنت تو بیش آمد
از ملک پدر بهر تو «مندیش » آمد.
اما نام این علی مکی در تاریخ بیهقی تصحیف شده به صورت «یکی » نگاشته شده است: «...قلعه ای دیدیم سخت بلند، و نردبان پایهای بی حد و اندازه، چنانکه بسیار رنج رسیدی تا کسی برتوانستی شد. امیرمحمد از مهد بزیر آمد و بند داشت، با کفش و کلاه ساده، و قبای دیبای لعل پوشیده. و ما وی را بدیدیم و ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن. گریستن بر ما افتاد، کدام آب دیده که دجله و فرات چنانکه رود براندند. ناصری و بغوی که با ما بودند و یکی بود از ندمای این پادشاه و شعر و ترانه خوش گفتی، بگریست و پس بدیهه نیکو گفت: ای شاه چه...». رجوع به تاریخ بیهقی چ فیاض ص 75، و چ سعید نفیسی ص 76، و به دیوان منوچهری چ دبیرسیاقی چ 2 ص 331 شود. و نام این علی مکی در یکی از قصاید منوچهری دامغانی (ص 133) آمده است:
یکی چون معبد مطرب، دوم چون زلزل رازی
سیم چون ستی زرین، چهارم چون علی مکی.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن ابی بکربن علی بن ابی بکربن عمربن احمدبن عبدالرحمان بن محمد خزرجی انصاری مکی شافعی. مشهور به ابن جمال مصری. وی در بعضی از علوم دست داشت و در سال 1002 هَ. ق. متولد شد و در 1072 در مکه درگذشت. او راست: 1- التحفه الحجازیه فی نخبه الاعمال الحسابیه. 2- تحفهالقری فی فضل القاطنین بام القری. 3- الدر النضید فی مآخذ القرأات من القصید. 4- کافی المحتاج لفرائض المنهاج. 5- المواهب السنیه فی الجبروالمقابله. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین ج 1 ص 759 و ایضاح المکنون ج 1 ص 130 و... و ج 2 ص 168و... و فهرس الازهریه ج 6 ص 151 و خلاصهالاثر ج 3 ص 128). و نیز رجوع به نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 419 شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن احمدبن محمد شیرازی مکی شافعی. ملقب به علاءالدین. رجوع به علی شیرازی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن اسماعیل بن ابراهیم بن محمدبن عربشاه اسفرایینی شافعی مکی. مشهور به عصامی و حفید. رجوع به علی عصامی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن تاج الدین سنجاری مکی حنفی. رجوع به علی سنجاری شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن عبدالقادربن محمدبن یحیی بن مجدالدین طبری حسینی شافعی مکی. رجوع به علی طبری شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن عبداﷲبن حسن بن جهضم همدانی مکی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهضم. رجوع به علی همدانی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن کمال الدین محمود استرابادی مکی. رجوع به علی استرآبادی (ابن کمال الدین...) شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن محمدبن اسماعیل بن علی بن محمدبن داود بیضاوی الاصل مکی شافعی. مشهور به زمزمی و ملقب به نورالدین. رجوع به علی زمزمی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحیم بن محب الدین بن ایوب مکی شافعی. مشهور به ایوبی. رجوع به علی ایوبی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن محمدبن عبدالمحسن بن محمدبن سالم قلعی مکی حنفی. رجوع به علی قلعی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن ناصربن محمدبن احمد بلبیسی مکی شافعی حجازی. مشهور به ابن ناصر و ملقب به علأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی حجازی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن نصر اسفرایینی مکی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اسفرایینی شود.

علی مکی. [ع َ ی ِ م َک ْ کی] (اِخ) ابن یوسف بن احمد مصری مکی یمنی شافعی. مشهور به غزولی. رجوع به علی غزولی شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری