معنی علی رومی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به اولیازاده. رجوع به علیرضا (ابن ابراهیم...) شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمد ادرنه ای رومی حنفی. ملقب به مدحی و مشهور به اسکیجی زاده. رجوع به علی اسکیجی زاده شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) کوتاهیه ای (علی خیری...). رجوع به علی خیری شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن یوسف بن احمد رومی حنفی فناری. ملقب به علاءالدین. رجوع به علی فناری شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن یحیی آیدینی رومی حنفی. رجوع به علی آیدینی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن موسی بن ابراهیم رومی قوچحصاری. ملقب به علاءالدین. رجوع به علی قوچحصاری و علاءالدین قوچحصاری شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن مصطفی قیصری رومی حنفی. مشهور به علی فردی. رجوع به علی فردی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن مصطفی بن بیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی. ملقب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمد قیصری رومی حنفی. مشهور به نثاری. رجوع به علی نثاری شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبسانی (علی اطول...). مشهور به قره باش. رجوع به علی اطول قره باش شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمد رومی حنفی. مشهور به باشماقچی زاده. رجوع به باشمقچی زاده (سیدعلی...) و پاشمقچی زاده و علی (ابن محمد...) شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمد رومی. مشهور به رضائی. رجوع به علی رضائی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن محمد چتالجه ای رومی حنبلی. رجوع به علی چتالجه ای شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن لالی بالی رومی حنفی، مشهور به منق و ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی منق شود.

علی رومی.[ع َ ی ِ] (اِخ) ابن احمدبن محمد جمالی حنفی رومی زنبیلی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی جمالی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن قاسم زیتونی رومی حنفی. رجوع به علی زیتونی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن عثمان اقشهری رومی حنفی. رجوع به علی اقشهری شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن عثمان بن سلیمان باباطاغی رومی حنفی. رجوع به علی باباطاغی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن عبداﷲ انطاکی رومی حنفی. رجوع به علی انطاکی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن عبداﷲ ادرنوی رومی حنفی (علی وحید...) رجوع به علی وحید شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن حسام بن حامد، مشهور به ام ولدزاده ٔ رومی. وی عهده دار امر قضا در حلب بود و در سال 980 هَ. ق. در همین شهردرگذشت. اوراست: 1- رساله الامتحان. 2- الرساله السیفیه. 3- الرساله الشمعیه. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 565. هدیهالعارفین ج 1 ص 748).

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن عبدالباقی بن احمد رومی حنفی، مشهور به ظریفی. رجوع به علی ظریفی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن صالح رومی، مشهور به عبدالواسع علیسی. رجوع به علی علیسی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن شعبان اقسرائی رومی حنفی. رجوع به علی اقسرائی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن زکی بوسنوی رومی حنفی. رجوع به علی بوسنوی شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...)، مشهور به وصفی. رجوع به علیرضا (ابن حسین...) شود.

علی رومی. [ع َ ی ِ] (اِخ) مرجوشی. شیمیدان قرن نهم هَ. ق. او راست: در الانوار فی اسرار الاحجار. (از معجم المؤلفین از فهرس الخدیویه ج 5 ص 380).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری