معنی عزیزی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عزیزی. [ع َ] (حامص) عزت. گرامی بودن. ارجمندی. احترام. (از فرهنگ فارسی معین):
هر ذلیلی که حق عزیز کند
در عزیزیش منکری منگر.
خاقانی.
و اما دلیل بر عزیزی و گرامیی دانش آنکه دانش در سرشت ماست و تمام کننده ٔ ما اوست. (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین).
عزیزی خواری و خواری عزیزی بار می آرد
در آغوش پدر از چاه و زندان بیش میلرزم.
صائب.
- به عزیزی، به عزت. معزز. قرین ارجمندی: هر دوپسرش را خلعت داد و به عزیزی بخانه بازفرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 625).

عزیزی. [ع َ] (ص نسبی) منسوب به عزیز. رجوع به عزیز شود.

عزیزی. [ع َ] (اِخ) فرزند عبدالملک بن منصور جیلی، مکنی به ابوالمعالی و مشهور به شیذله. واعظ و از فقهای شافعی مذهب در قرن پنجم هجری و از اهالی جیلان بود و مدتی سمت قضاء را در بغداد بعهده داشت و به سال 494 هَ.ق. در همین شهر درگذشت. او راست: البرهان فی مشکلات القرآن، دیوان الانس، لوامع أنوار القلوب. (از الاعلام زرکلی از وفیات الاعیان و هدیه العارفین و خزائن الاوقاف).

عزیزی. [ع َ] (اِخ) لقب علی بن احمدبن محمدبن ابراهیم عزیزی، فقیه و محدث قرن یازدهم هجری است. رجوع به علی عزیزی شود.

عزیزی. [ع َ] (اِخ) لقب علی بن علی بن علی بن علی بن مطاوع عزیزی، فقیه قرن دوازدهم هجری است. رجوع به علی عزیزی شود.

عزیزی. [ع ُ زَ] (اِخ) لقب محمدبن عزیز سجستانی عزیزی، مکنی به ابوبکر مفسر است. شهرت او بیشتر بواسطه ٔ کتاب «غریب القرآن » اوست که آن را بترتیب حروف معجم در مدت پانزده سال تصنیف کرده است. اقامت او در بغداد بود و نام پدرش را عزیر به راء مهمله نیز نقل کرده اند. (از اعلام زرکلی از سیرالنبلاء).

عزیزی. [ع َ] (اِخ) تیره ای از شعبه ٔ جباره ٔ ایل عرب، از ایلات خمسه ٔ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87).

عزیزی. [ع َ] (اِخ) دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان. سکنه ٔ آن 150 تن. آب آن از چشمه و رودخانه. محصول آن غلات و پشم و لبنیات است. این آبادی را زی زی هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

عزیزی. [ع ُ زَ زا] (ع اِ) سرین اسب و طرف آن. (منتهی الارب).عُزیزاء. (از اقرب الموارد). رجوع به عزیزاء شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

گرامیکی گرامیی اما دلیل بر عزیزی و گرامی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده مااوست (مصنفات باباافضل) ‎ گرامیی عزت: و اما بر عزیزی و گرامیی دانش آن که دانش در سرشت ماست و تمام کننده اوست، ارجمندی گرانمایگی احترام.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری