معنی عزوبة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
عزوبه. [ع َ ب َ] (ع ص) زمین دورچراگاه و درازراه بسوی گیاه. (منتهی الارب). زمینی که از علف و گیاه دور باشد. (از اقرب الموارد).
عزوبه. [ع ُ ب َ] (ع مص) بی زن و بی شوهر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار): عزب الرجل، آن مرد را اهل و خانواده نبوده است. (از اقرب الموارد). عُزبه. و رجوع به عزبه شود. || (اِمص) بی زنی و بی شوئی. (منتهی الارب). بی همسری. مجردی. عزوبت. و رجوع به عزوبت شود.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.