معنی عرضه داشتن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عرضه داشتن. [ع َ ض َ / ض ِ ت َ] (مص مرکب) اظهار کردن و بیان کردن، از طرف کوچکتر به بزرگتر. (فرهنگ فارسی معین): صورت حال عرضه داشت. (مجالس سعدی).
حسب حالم سخنی بس خوش و موجز یاد است
عرضه دارم اگرم رخصت اطناب دهی.
ابن یمین.
آن قصه غلبه ٔ گرگ را عرضه داشتم. (انیس الطالبین ص 154). || ارائه دادن. نشان دادن. (فرهنگ فارسی معین). عرض. (از منتهی الارب) (آنندراج). عرض کردن. عرضه کردن. به معرض درآوردن. از مدنظر کسی گذراندن. فرا پیش کسی داشتن: گفت... مواضعه نویسم تا فردا بر رای عالی زاده اﷲ علوا عرضه دارند. (تاریخ بیهقی ص 147). خدمتگاری را که انیس انس و عیبه ٔ اسرار زن تواند بود تهدید و تشدیدی عرضه داشت. (سندبادنامه ص 100).
که دارد در همه آفاق زهره
که عرضه دارد این نقد نبهره.
شیخ عطار (از آنندراج).
ای سهی سرو روان آخر نگاهی باز کن
تا به خدمت عرضه دارم افتقار خویش را.
سعدی (خواتیم).

عرضه داشتن. [ع ُ ض َ / ض ِ ت َ] (مص مرکب) لیاقت داشتن و سزاوار بودن. (ناظم الاطباء). لیاقت داشتن. قابلیت داشتن. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ به آگاهی رساندن، نشان دادن نمایاندن کاری بودن

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر