معنی عترة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
عتره. [ع ِ رَ] (ع اِ) عترت. فرزندان و اخص اقارب مرد یا اهل بیت قریب یا خویشان او از اقارب باشند یا از اباعد: نحن عتره رسول اﷲ. (ابوبکر بنقل منتهی الارب). عترت. و رجوع به عترت شود. || گردن بند که به مشک وعنبر و مانند آن معجون کرده ساخته باشند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || خیار کبر. (منتهی الارب). قثاء الاصف. (اقرب الموارد). || مرزنجوش. || پاره ای از مشک خالص. || آب دهن خوش. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). || (اِمص) تیزی دندان و باریکی و صفایی و آب داری آن. (منتهی الارب). شرالاسنان. (اقرب الموارد). || سختی. || توانایی. (منتهی الارب).
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.