عبرة | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

عبرة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عبره. [ع َ رَ] (ع اِمص) بیان و تفسیر. || اسم است تعبیررا. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اِ) سرشگ در چشم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). || تردد گریه در سینه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || مره. (اقرب الموارد). || اندوه بی گریه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). ج، عَبَرات. || لک ما أبکی و لاعبره بی، در مورد مردی مثل زنند که به کار برادر خود سخت اهتمام کند، و لاعبره بی نیز روایت شده است یعنی بخاطر تو میگریم و غم خود را ندارم. (اقرب الموارد). || (مص) اشک باریدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).

عبره. [ع ُ رَ] (ع اِ) مهره ای است که ربیعهبن حریش میپوشید و بدین جهت ذوالعبره لقب یافت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس). || (اِمص) گرمی چشم. (منتهی الارب) (آنندراج). || کرانه. (منتهی الارب) (آنندراج).

عبره. [ع ِ رَ] (ع اِ) شگفت. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). || پند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء): یقال، اًن فی ذلک عبره لمن اعتبر. (اقرب الموارد). ج ِ عِبَر. و منه صحف موسی کانت عبراً. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عبرت شود. || نوع. || اصلی که نظائر بدان باز گردد. || نظر در احوال. (اقرب الموارد).

عبره. [ع َ رَ] (اِخ) شهری است به یمن بین زبید و عدن نزدیک به ساحلی که حبشیان را بدانجا جلب کنند. (معجم البلدان).

فرهنگ فارسی آزاد

عَبْرَه، اشک-اشک ریختن- غم درونی و بیصدا (جمع:عَبَرات)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر