معنی عبدا در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد. واقع در 42هزارگزی جنوب باختر نیر و 33هزارگزی جنوب خاوری راه فرعی نیربه ابرقو. ناحیه ای است کوهستانی هوای آن معتدل است و 514 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش: غلات، ذرت، حبوبات، انجیر و بادام است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند و شغل زنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن حکم بن سهل بن عبداﷲبن محمدبن حکم باقشیر معروف به ابن باقشیر. وی فقیه و از مردم حضرموت است. از تألیفات اوست: قلائد الخرائد و فوائد الفوائد در فقه. القول الموجز المبین. السعاده و الخیر فی مناقب الساده بنی قشیر.وی به سال 958 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن کعب بن عمروالانصاری. صحابی است. در جنگ بدر شرکت کرد. وی به سال 30 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن لهیعهبن فرعان الحضرمی المصری، مکنی به ابوعبدالرحمان. رجوع به ابن لهیعه ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مالک بن نصر. از مردم شنوءه از ازد قحطانیه و جدی جاهلی است. از نسل اوست: ماسخهبن حارث. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مبارک بن واضح المروزی. رجوع به ابن مبارک ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد. رجوع به ابن السید ابومحمد عبداﷲبن محمدبن السید شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکر العیاشی معروف به عیاشی مغربی. از افاضل مغرب است. مدتی دراز در مشرق سفر کرد و «رحله ای » در چند مجلد بنوشت. وی به سال 1090 هَ. ق. به مغرب درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن ابی شیبه العبسی. حافظ حدیث بود وکتبی در احادیث نوشته است. از جمله: المسند المصنف.وی به سال 235 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن ابی عصرون، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابن ابی عصرون ابوسعید شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن علان، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن ابی علان. قاضی اهواز و معتزلی بود.او را تصانیفی نیک است. به سال 321 هَ. ق. متولد شد و به سال 409 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن احمدبن خلف المطری الخزرجی العبادی المدنی معروف به المطری. حافظ حدیث و مورخ بود.او راست: تاریخ المدینه. وی به سال 698 هَ. ق. متولد شد و در 765 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن جعفربن حیان الاصبهانی، مکنی به ابومحمد. از حفاظ حدیث است. نسبت او به جدش حیان است از تألیفات اوست: کتاب السنه.وی به سال 469 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن الحسین معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا و به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن خصیب معروف به ابن خصیب. یکی از قضاه مصر ومردی قوی النفس و فاضل بود او را کتبی است در رد بعضی علما. وی به سال 272 هَ. ق. به اصبهان متولد شد ودر 347 هَ. ق. به مصر درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن قیس بن سلیم بن حضاربن حرب. رجوع به ابوموسی اشعری عبداﷲبن قیس و الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن زیاد النیشابوری. حافظ حدیث و امام شافعیه ٔ عراق بود. او را تصانیفی است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا.[ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن سعیدبن سنان الخفاجی. رجوع به ابن سنان خفاجی و به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن سید، مکنی به ابومحمد و معروف به بطلیوس. رجوع به ابن سید ابومحمد عبداﷲ و به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن سید رای بن عبدالوهاب بن وزیر القیسی معروف به ابن وزیر از امراء مغرب بود. پس از پدر خود ولایت قصر الفتح و حدود غربی آن را یافت لکن ولایتش چندی نپایید و فرنگان به سال 614 هَ. ق. بر وی غالب شدند و او را اسیر کردند. وی با حیله ای خود را رها کرد و به مراکش رفت و بدانجا مناصبی یافت سپس به اشبیلیه شد. محمدبن یوسف بن هود در 627 هَ. ق. او را به مارده به قتل رساند. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن صاره البکری الاندلسی معروف به شَنْتَرینی. وی شاعرو کاتب بعضی امراء بود سپس به وراقت پرداخت. او راست دیوانی در شعر و شعر او را رقتی است.وی به سال 517 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عامر الشبراوی. فقیه و از مردم مصر است. او را نظمی است. وی ریاست الازهر یافت. از تألیفات اوست: دیوان شعر. مفتاح الالطاف فی مدائح الاشراف و جز آن. وی به سال 1091 هَ. ق. متولد شد و در 1172 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان بن الحکم بن هشام. از ملوک بنی امیه به اندلس است. به سال 275 هَ. ق. روز مرگ برادرش منذر مردم قرطبه با وی بیعت کردند. مورخان وی را از صلحای بنی امیه ٔ مغرب میدانند. او به سال 300 هَ. ق. در قرطبه درگذشت. در عهد وی شورشهایی بپا گشت.وی مردی مقتصد بود و اسراف را خوش نداشت. صدقات و مبرات بسیار میداد و مردی پرهیزگار و متفنن در علوم بود و به لغات عربی آشنایی داشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن جعفربن الیمان الجعفی، مکنی به ابوجعفر. حافظ حدیث و ثقه بود. وی نخستین کسی است که مسند صحابه را به ماوراءالنهر جمع کرد، و بدان جهت مسندی لقب یافت. وی امام حدیث در ماوراء النهر بود. به سال 229 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن حسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب شریف معروف به اشتر العلوی. از دعاه و پیشوایان شورش ضد عباسیان بود به همراهی پدرش در مدینه بر منصور عباسی خروج کرد. پدرش او را به بصره فرستاد تا اسبانی بخرد و او پس از خریدن اسب به سند رفت و از عمربن حفص امیر آن ناحیت خلوت خواست و از فرماندهان وی برای پدر خویش بیعت گرفت. هنگامی که عمربن حفص عازم حرکت بود خبر مرگ ابوالاشتر به وی رسید. عمر این خبر را از عبداﷲ مخفی داشت و او را نزد یکی از ملوک سند فرستاد و او در آنجا به اکرام بزیست. منصور او را طلبید ولی عمر اجابت نکرد سپس یکی از عمال منصور بر وی دست یافت و او را به سال 151 هَ. ق. در شاطی مهران به قتل رساند. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن عاصم الانصاری. از بنی ضبیعه و شاعری هجاگوی و از طبقه ٔ جمیل بن معمر و نصیب بود و معاصر جریر و فرزدق و از مردم مدینه بود. ولیدبن عبدالملک او را به یمن تبعید کرد. حماد راویه او را در نسیب بر شعرای زمان وی مقدم میداشت عبداﷲ بخاطر تنگی گوشه ٔ چشمش به احوص ملقب شد.وی به سال 105 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبداﷲبن عبدالرحمان السعدی معروف به الغالب باﷲ. از ملوک دولت سعدیان مراکش است. به سال 965 هَ. ق. به سلطنت مراکش رسید. وی مردی فاضل بود و به آبادانی و ترقی زراعت و صناعت رغبتی عظیم داشت. در عصر وی مراکش به پیشرفتهایی نائل شد. وی به سال 933 هَ. ق. متولد شد و 981 هَ. ق. به مراکش درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبدالمعین بن عون معروف به عبداﷲ پاشا. از امراء مکه است که لقب پاشا و وزارت یافت و سپس به سال 1274 هَ. ق. بعد از مرگ پدربه امارت رسید. وی به سال 1237هَ. ق. متولد شد و در 1294 هَ. ق. به طائف درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابی محمدبن عبیدبن سفیان معروف به ابن ابی الدنیا. رجوع به ابن ابی الدنیا و به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن کثیر الداری المکی.رجوع به ابن کثیرعبداﷲبن کثیر و الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن قیس. رجوع به ابوخمیصه عبداﷲبن قیس شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبید قرشی. رجوع به ابن ابی الدنیا شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن عثمان بن عفان الاموی القرشی. شاعری ظریف طبع و سخاوت مند بود. در جنگهائی که مسلمهبن عبدالملک به روم کرد با وی بود. بخاطر سکونت او در قریه العرج وی را عرجی لقب دادند. او به اتهام قتل بنده ٔ خویش به امر محمدبن هشام والی مکه به زندان افتاد و در زندان در حدود سال 120 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عزیزبن الکنانی. تابعی است و مقامی رفیع داردو در زمره ٔ توابین است. عبداﷲ از مردم کوفه بود و در جنگهای کوفیان با بنی امیه و بعضی وقایع دیگر شرکت جست. به سال 65 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْلاه] (اِخ) ابن عکیم. رجوع به ابومعبد عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علقمه الاسلمی. آخرین صحابی است که به سال 87 هَ. ق. به کوفه درگذشت. در صحیحین 95 حدیث از وی روایت شده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علوی بن احمد المهاجربن عیسی الحسینی الحضرمی. معروف به حداد فاضل و از مردم تریم (حضرموت) است.از تألیفات اوست: المعاونه و المؤازره اللراغبین فی طریق الاخره. اتحاف السائل باجوبه المسائل. النصائح الدینیه و جز آن. وی به سال 1044 هَ. ق. متولد شدو به سال 1132 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی معروف بشیخ سدید. شیخ طب دیار مصر بود. به خدمت العاضد درآمد و عمری دراز یافت.وی به سال 592 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن جارود النشابوری، مکنی به ابومحمد معروف به ابن الجارود. مجاور مکه و از حفاظ حدیث بود. او راست: المنتقی فی الاحکام.وی به سال 307 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن عبداﷲبن خلف اللخمی المری الرشاطی معروف به رشاطی. از علماء حدیث و از مردم (مریه) اندلس است. او راست: کتاب الاعلام بما فی المؤتلف و المختلف اللدارقطنی من الابهام.وی به سال 542 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن محمدبن سلیمان بن حمائل مشهور به ابن غانم. شاعر است و به حدیث اشتغال داشت. ولادت و وفات او به دمشق بود. ولایت دیوان انشاء دمشق یافت و با صلاح الدین صفدی مراسلات داشت. از کتب او است: الفائق فی الکلام الرائق. تولد او به سال 711 هَ. ق. است. و در 744 هَ. ق.درگذشت. (از الاعلام زرکلی). رجوع به ابن غانم شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن علی بن مکتفی المعتضدمعروف به المستکفی باﷲ. از خلفاء دولت عباسی عراق است. بعد از خلع المتقی باﷲ به سال 333 هَ. ق. با اوبیعت کردند و مدت یکسال و چهار ماه خلافت کرد. به امر او القاب معزالدوله، عمادالدوله، رکن الدوله را درپولها سکه زدند. سرانجام معزالدوله دو تن از دیلمیان را فرمود تا او را از تخت فرود آوردند و عمامه ٔ وی را به گردنش بسته کشان کشان نزد معزالدوله بردند و چشم او را میل کشیدند سپس او را زندانی کردند و به سال 338 هَ. ق. در زندان درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمر، مکنی به ابوسعید و ملقب به بیضاوی. رجوع به بیضاوی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن بدربن عبداﷲبن جعفر. از سلاطین حضرموت بود به سال 1031 هَ. ق. پس از مرگ پدر ولایت یافت. پس از چندی از سلطنت کناره گرفت و به مکه رفت و عزلت گزید و به سال 1045 هَ. ق. به مکه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن خطاب العدوی. صحابی و از معززترین خانواده های قریش در جاهلیت بود. با پدر خود به مدینه هجرت کرد و در فتح مکه حاضر بود. مدت 6 سال در اسلام فتوی داد پس از قتل عثمان گروهی نزد وی آمدندکه با او به خلافت بیعت کنند نپذیرفت. وی دوبار در جنگ افریقا شرکت کرد. نخست به همراهی ابن ابی سرح و بار دوم با معاویهبن حدیج. وی به سال 73 هَ. ق. درگذشت. او آخرین صحابی است که به مکه درگذشت. از او 2630حدیث در صحیحین روایت شده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن عبداﷲبن احمد ملقب به بامخرمه. مفتی یمن و علامه ٔ عصر خود بود. به حضرموت و زبید و الشحر و عدن و تعز و حرمین تدریس کرد و به سال 943 هَ. ق. قضاوت الشحر را یافت سپس استعفا کرد و به عدن رفت. تولد او به سال 907 هَ. ق. بود و در 971 هَ. ق. به عدن درگذشت. او راست: المصباح فی شرح العده و السلاح. الدره الزهیه فی شرح الرحییه. حقیقه التوحید فی الرد علی طائفه ابن عربی. الفتاوی. تألیفی در معرفت اوقات و سمت قبله و معرفت ساعات. رساله ای در علم حساب. تألیفی در علم مساحت. تکمیل و تذییل برطبقات اسنوی. رساله فی العمل بالربع المجیب. رساله فی ظل الاستواء، الجداول المحققه المحرره فی علم الهیئه. و او راست: ارجوزه ها و شعر. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن عیسی، مکنی به ابویزید دبوسی. نخستین کس است که علم خلاف را بوجود آورد. نسبت او به «بوسیه » بین بخاری و سمرقند است. مردی فقیه بود و به سال 420 هَ. ق. به بخاری درگذشت. او راست تأسیس النظر. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن قحطان بن اسعدبن ابی یعفر. به سال 333 هَ. ق. در عهد عباسیان ولایت یمن را مستقلاً بعهده داشت و خطبه ٔ عباسیان را قطع کرد و به نام ممالیک مصر خطبه خواند به سال 387 هَ. ق. به زبید درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن غانم بن شرحبیل الرعینی. قاضی، فقیه و پادشاه بود و ازمردم افریقیه است. برای کسب علم به شام و عراق رفت.هارون الرشید به سال 171 هَ. ق. وی را قضاء افریقیه کرد و بدان شغل بود تا به سال 190 هَ. ق. در قیروان درگذشت. اخبار او بسیار است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمربن محمد مشهور به الافیونی. از ادباء و شعراء عصر خود بود. مولد او طرابلس شام است و به مصر رفت و سپس به شام بازگشت و تا پایان عمردر دمشق سکونت جست. وی به سال 1154 هَ. ق. به دمشق درگذشت. از تألیفات اوست: العقود الدریه فی رحله الدیار المصریه الزهرالبسام فی فضائل الشام. رنه المثانی فی حکم الاقتباس القرآنی. المنحه القدسیه فی الرحله القدسیه. دیوان شعر و جز آن. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمروبن حرام بن ثعلبه. از بزرگان صحابه و از نقباء اثناعشر است. وی با 70 تن از انصار در عقبه و جنگ بدر شرکت کرد و به سال 3 هَ. ق. در جنگ احد به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمروبن عاص از قریش و صحابی است. در جاهلیت کتابت میکرد و سریانی را نیک میدانست. او پیش از پدر اسلام آورد و ازحضرت رسول اجازه خواست تا آنچه او گوید بنویسد. وی مردی کثیرالعباده بود چندانکه پیغمبر او را فرمود جسد ترا بر تو حقی است و زن تو را بر تو حقی است و دو چشم تو را بر تو حقی است. در غزوات حاضر بود و به سال 65 هَ. ق. در آخر خلافت عمر به طائف درگذشت. در صحیحین از او 700 روایت آمده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عمروالنهدی. از اصحاب مختار ثقفی است. در جنگ صفین با علی (ع) حاضر بود و در جنگهای مختار حضور داشت و در جنگ مصعب بن زبیر در نزدیکی کوفه به سال 67 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عودهبن عبداﷲ صوفان بن عیسی القدومی. فقیه حنبلی و از مردم فلسطین است. از تألیفات اوست: المنهج الاحمد فی دره ٔ المثالب التی تنمی لمذهب الامام احمد. بغیه النساک و العباد فی البحث عن ماهیه الصلاح و الفساد. هدایه الراغب الاجوبه الدریه فی دفع الشبه و المطاعن الوارده علی المله الاسلامیه.الرحله الحجازیه و جز آن. وی به سال 1246 هَ. ق. متولد شد و در 1331 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عوف، مکنی به ابومسلم. رجوع به ابومسلم خولانی تمیمی عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عیسی بن بختویه. رجوع به ابن بختویه ابوالحسن عبداﷲبن عیسی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عیسی الاصفهانی ثم التبریزی مشهور به افندی. در حدود سال 1130 هَ. ق. به تبریز درگذشت. عالم امامی است. از تألیفات اوست: ریاض العلماء در چند مجلد که دو مجلد آن به خط مؤلف در کتابخانه ٔ دانشکده ادبیات تهران موجود است. (از الاعلام زرکلی) (از فهرست نسخ خطی دانشکده ادبیات تهران).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن غانم الدراجی الهذالی النجاعی. از مردم جزائر و فقیه و متصوف است. تولد و تعلیم او در قسطنطنیه بود، سپس به تونس و مدینه رفت و در مدینه سکونت جست. از تألیفات اوست: ارشاد اهل الهمم العلیه فی الادعیه النبویه. وی به سال 1296 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن فروخ الفارسی. فقیه و عالم به احادیث و از مردم افریقا بود. روح بن حاتم قضاوت بروی عرضه کرد و او نپذیرفت. به سال 176 هَ. ق. به مصر درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن فیصل بن ترکی. از امراء نجد است بعد از پدر به اتفاق آل سعود ولایت نجد یافت. و در آغاز کار سیاستی نیکو پیش گرفت. سپس با بنی اعمام خویش بدرفتاری کرد و آنان وی را به سال 1277 هَ. ق. خلع کردند و او در حائل اقامت جست سپس در حدود سال 1305 هَ. ق. به ریاض آمد و به رسیدن بدانجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن قاسم بن مظفربن علی شهرزوری ملقب به المرتضی. مردی فاضل بود و او را شعری رائق است. مدتی به بغداد اقامت کرد سپس به موصل رفت و تا پایان عمر قضاوت آنجا را بعهده داشت. وی به سال 465 هَ. ق. متولد شد و در 511 هَ. ق. به موصل درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عبیداﷲ معروف به ابن الخاقان. رجوع به ابن خاقان شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن علی بن ابوطالب، مکنی به ابوهاشم. رجوع به ابوهاشم عبداﷲبن محمد و نیز به الاعلام زرکلی و خاندان نوبختی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عروه الهروی. از حفاظ حدیث است. او راست: کتاب الاقضیه.وی به سال 311 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن وهب بن مسلم الفهری، مکنی به ابومحمد. فقیه و از ائمه است. وی دارای فقاهت و عبادت و حدیث بوده. ازکتب او است: الموطاء کبیر و صغیر در حدیث. عبداﷲ حافظ، ثقه و مجتهد بود. به سال 120 هَ. ق. به مصر متولد شد و در 197 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مسعودبن غافل بن جبیب الهذلی. رجوع به ابن مسعود و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مسلم بن قتیبه الدینوری معروف به ابن قتبیه. رجوع به ابن قتیبه ابومحمد عبداﷲ و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مسملهبن قعنب الحارثی. از رجال حدیث و ثقات و از مردم مدینه است. در بصره سکونت جست و به سال 221 هَ. ق. بدانجا درگذشت. بخاری از وی 123 و مسلم 70 حدیث آورده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مصعب بن ثابت بن عبداﷲبن زبیر. امیر یمامه است. در زمان خلافت مهدی عباسی و هادی ولایت یمامه را یافت و به سال 185 هَ. ق. به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مطیعبن الاسود الکعبی القرشی العدوی. وی از قریش و مردی شجاع بود. در حیات رسول خدا (ص) متولد شد و در یوم الحره علیه قریش جنگید. و چون یارانش شکست خوردنددر مدینه پنهان شد. سپس به مکه رفت و ساکن شد. ابن زبیر او را به عنوان عامل خود به کوفه فرستاد. مختاربن عبیده وی را اخراج کرد. به مکه بازگشت. و سرانجام به سال 73 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مظعون الجمحی معروف به ابن مظعون. صحابی بدری و از شجعان صاحب رأی و تقدم و از طرف مادر برادر عثمان بن عفان بود. وی به سال 30 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن معاویهبن عبداﷲبن جعفربن ابی طالب. از رؤسای طالبیان و شعراء آنان بود. به سال 177 هَ. ق. در کوفه خروج کردو از اطاعت بنی مروان سر باز زد و مردم را به بیعت با خود خواند. مردم کوفه با او بیعت کردند سپس مردم مدائن نیز بیعت خود را اعلام داشتند. عبداﷲبن عمر والی کوفه با وی نبرد کرد. اصحاب عبداﷲ پراکنده شدند. و او به مدائن رفت و جمعی از مردم کوفه بدو پیوستند. عبداﷲ بیاری آنان بر حلوان و جبال و همدان و ری و اصفهان تسلط یافت و خراج فارس و توابع آن را بدو فرستادند. عبداﷲ در اصطخر اقامت کرد و ابن هبیره امیر عراق لشکریانی به جنگ او فرستاد عبداﷲ نخست مقاومت کرد سپس شکست خورد و به شیراز گریخت و از آنجا به هرات شدعامل هرات او را بگرفت و به امر ابومسلم خراسانی به سال 129 هَ. ق. به قتل رساند. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن معمر الیشکری. امیری شجاع و از والیان عصر مروانی است. و آخرین ولایت او قهستان و نواحی آن بود که از جانب یزیدبن مهلب بدان شغل گماشته شد. مردم آن سامان بر وی شوریدند و او را به سال 98 هَ. ق. بکشتند و لشکریانش را متفرق کردند. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مغفل المزنی. صحابی و از اصحاب «الشجره » است به مدینه سکونت کرد و سپس به بصره رفت و به سال 57 هَ. ق. بدانجا درگذشت. در صحیحین از او 43 حدیث آمده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مقفع. رجوع به ابن مقفع عبداﷲ و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن منصور ملقب به المستنصر باﷲبن الظاهربن الناصر، مکنی به ابو احمد و معروف به المستعصم باﷲ. رجوع به المستعصم باﷲ و ابواحمد و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن وهب مولی خزاعه معروف به سیاط. وی از مردم مکه و از مقدمان در صنعت غنا و استاد ابراهیم موصلی بود. به سال 169 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن وهب راسبی. از مردم ازد و از ائمه ٔ اباضیه است. رجوع به راسبی عبداﷲبن وهب شود. و نیز رجوع به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مخارق بن سلیم بن حضیرهبن قیس معروف به النابغه الشیبانی. رجوع به نابغه ٔ شیبانی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن هارون الرشید. رجوع به مأمون عباسی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن هاشم بن محمد عبدالمطلب بن الحسن بن نمی شریف حسینی. از امراء مکه بود. به سال 1105 هَ.ق. ولایت مکه را یافت و به سال 1106 هَ. ق. شریف سعدبن زید بر او غالب شد و او بدیار روم رفت و تا سال 1113 هَ. ق. بدانجا بماند و در این سال بدانجا درگذشت. وی مدت چهار ماه امارت کرد. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن هلال بن عامربن صعصعه. جدی جاهلی از نسل میمونه بنت الحارث است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یحیی، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن کناسه شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یحیی الحضرمی. رجوع به طالب الحق عبداﷲبن یحیی و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یزیدبن حاتم المهلبی الازدی. وی از جانب ابن عم خود فضل بن روح امارت تونس را یافت و پس از آنکه بدانجا رسید به سال 78 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یزیدبن زید، مکنی به ابوموسی. از بنی خطمه الاوسی انصاری است. از اصحاب علی بن ابی طالب بود و در جنگ های حدیبیه و جمل و صفین شرکت کرد. ابن زبیر او را ولایت مکه و سپس امارت کوفه داد در حدود سال 70 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یزید المعافری الافریقی، مکنی به ابوعبدالرحمان. تابعی و از فضلاء بوده. در فتح اندلس با موسی بن نصیر شرکت کرد. و در قیروان سکونت جست و خانه و مسجدی در آنجا بنا کرد. وی به سال 100 هَ. ق. به قیروان درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یعقوب المنصوربن یوسف بن عبدالمؤمن ملقب به العادل فی احکام اﷲ. از ملوک دولت موحدین مراکش بود. به سال 621 هَ. ق. در مرسیه با وی بیعت کردند و در اواخر همان سال درمراکش خطبه به نام او خوانده شد و سرانجام به سال 624 هَ. ق. به مرض خناق درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یوسف بن الحافظ لدین اﷲ العلوی الفاطمی معروف به العاضد لدین اﷲ. از ملوک دولت فاطمیه ٔ مصر و مغرب بود. به سال 555 هَ. ق. پس از مرگ الفائز به خلافت رسید. در زمان خلافت وی سلطان صلاح الدین قوت یافت و خطبه ٔ عاضد را ترک کرد. اوبه نام المستضی ٔ باﷲ عباسی خطبه خواند در این هنگام عاضد در مرض مرگ بود و کسی او را از این آگاه نکرد.وی به سال 543 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یوسف بن عبداﷲبن یوسف بن هشام ملقب به جمال الدین، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن هشام جمال الدین عبداﷲ و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یوسف بن محمد ملقب به جمال الدین و معروف به الزیلعی. فقیه و عالم بحدیث بود. اصل او از مردم زیلع و به سال 762 هَ. ق. به قاهره درگذشت. او راست: تخریج احادیث الهدایه در مذهب حنفی. تخریج احادیث الکشاف. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن یوسف بن محمد الجوینی. از علماء تفسیر و لغت و فقه بود. وی از مردم جوین از نواحی نیشابور است او راست: تفسیر کبیر. التبصره و التذکره در فقه. الجمع و الفرق در فقه شافعی و او را رسائلی است از جمله اثبات الاستواء. وی به سال 438 هَ. ق. به نیشابور درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن مسعدهبن مسعود الفزاری. مورخان او را صاحب الجیوش لقب داده اند چه وی در عصر معاویه در جنگ با رومیان فرمانده ٔ سپاهیان بود و در خانه ٔ فاطمه دختر رسول اﷲ تربیت یافت و سپس نزد علی بن ابی طالب بماند معاویه او را استمالت کرد و او از دشمنان سرسخت علی (ع) گشت. عبداﷲ تا زمان خلافت مروان بزیست و به سال 65 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمودبن مودودالموصلی ملقب به مجدالدین و مکنی به ابوالفضل. از بزرگان فقهای حنفی است.به سال 599 هَ. ق. به موصل متولد شد و به دمشق و بغداد رفت و به سال 683 هَ. ق. به بغداد درگذشت. او راست: الاختیار لتعالیل المختار. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن علی بن عباس، مکنی به ابوجعفر و معروف به منصور. وی دومین خلیفه ٔ عباسی و نخستین کس از ملوک عرب است که به علوم توجه کرد.وی عارف به فقه و ادب بود و در فلسفه و علم فلک تقدمی داشت و به علما محبت میکرد و پس از مرگ برادرش سفاح به سال 136 هَ. ق. به خلافت رسید. شهر بغداد را به سال 145 هَ. ق. او بنا کرد. در زمان او اعراب به علوم یونان و ایران توجه کردند. در عهد او محمدبن ابراهیم فزاری نخستین اسطرلاب را ساخت. منصور از لهو و لعب گریزان و مردی جدی و متفکر بود. توقیعات او در کمال بلاغت است. به سال 95 هَ. ق. متولد شد. و در 158هَ. ق. به بئر میمون در مکه درگذشت. وی مدت 12 سال خلافت کرد. رجوع به آل عباس شود. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن هبهاﷲ ملقب به شرف الدین و معروف به ابن ابی عصرون. رجوع به ابن ابی عصرون و الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن علی بن عبداﷲبن العباس بن عبدالمطلب، مکنی به ابوالعباس سفاح. نخستین خلیفه ٔ عباسی است. ابومسلم خراسانی به سال 132 هَ. ق. با وی به خلافت بیعت کرد و مردم را به اطاعت او خواند. وی مردی سخت عقوبت و بزرگ انتقام بود. بقایای امویان را بکشت و به دار زد و بسوخت تا آنجا که جز اطفال و کسانی که به اندلس گریختند کسی از آنان نماند. و بدان جهت او را سفاح گفتند که بسیاری از بنی امیه را بکشت وخون ایشان را بریخت. سفاح هاشمیه را بنا کرد و مقر حکومت خود ساخت. او نخستین کسی است که وزارت را در اسلام بوجود آورد و پیش از او امویان مردانی را جهت مشورت برمیگزیدند. وی به سال 104 هَ. ق. متولد شد و در 136 هَ. ق. به انبار درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن علی عجمی الشنشوری. وی فرضی و از فقهاء شافعیه و خطیب جامعه الازهر مصر بود. از تألیفات او است: قره العینین فی مساحه ظرف القلتین در فقه. الفوائد الشنشوریه فی شرح منظومهالرحبیه در فرائض. الفوائد المرضیه فی شرح الملقبات الوردیه.وی به سال 999 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْلاه] (اِخ) ابن محمدبن علی کلبی. از امراء کلبیان اصحاب صقلیه است که خطبه بنام ملوک فاطمیه ٔ مصر میکردند. به سال 375 هَ. ق. بعد از مرگ برادر خود جعفر به امارت رسید. او مردی ادیب و دوستدار علم و علماء بود. به سال 379 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن علی هروی. از ذریه ٔ ابی ایوب انصاری معروف به شیخ الاسلام و حافظ حدیث و از ائمه بوده است. او راست: منازل السائرین درحدیث. ذم الکلام و جز آن. وی به سال 410 هَ. ق. متولد شد و در 485 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن عیسی المروزی، مکنی به ابومحمد و معروف به عبدان. وی حافظ حدیث و مفتی مرو بود. مدتی در مصر اقامت کرد و سپس به مرو رفت. او نخستین کسی است که مذهب شافعی را در خراسان نشر داد. از تألیفات اوست. المعرفه در یک صد جزء. الموطاء. وی به سال 620 هَ. ق. متولد شد ودر 693 هَ. ق. به مرو درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن فرحون الیعمری المالکی. فقیه و از علماء حدیث بود. اصل او از مردم تونس و مولد و منشأاش مدینه است. از تألیفات او است: الدر المخلص من التفصی و الملخص در حدیث. کشف الغطافی شرح مختصر الموطاً در چهار مجلد. العده. وی به سال 692 هَ. ق. متولد شد و در 769 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن قائم بن المقتدر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به المقتدی بامراﷲ. رجوع به ابوالقاسم عبداﷲ مقتدی و مقتدی و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن محمدبن عبداﷲ، مکنی به ابوسعید و معروف به عبداﷲ استرآبادی. وی حافظ حدیث و مورخ بود. اصل او از استرآباد از نواحی طبرستان است. در سمرقند اقامت کرد و تاریخ سمرقند را نوشت. ابن اثیر از آن تاریخ یاد کرده است. وی به سال 405 هَ. ق. به سمرقند درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن منازل، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن منازل. صوفی و از اجله ٔ مشایخ نیشابور است. طریقه ای مخصوص به خود داشت. به علوم ظاهر (شریعت) نیز عالم بود. حدیث بسیار مینوشت و روایت میکرد. وی به سال 329 هَ. ق. به نیشابور درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن ناجیه البربری الاصل البغدادی از حفاظ حدیث و مردی ثقه بود. او راست: مسند.وی به سال 301 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن نافعبن مکرم، مکنی به ابوالعباس. مردی زاهد و از صلحا بود و از نشابور پیاده به مکه رفت مدت 70 سال عمر کرد.وی به سال 384 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن ناقیا، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا ابوالقاسم عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن وداع بن زیار. رجوع به ابن وداع عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن یوسف بن نصرالازدی، مکنی به ابوالولید و معروف به ابن فَرَضی. رجوع به ابن فرضی ابوالولید و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد ناشی الانباری. شاعری نیک و در عداد ابن رومی و بحتری است. و اصل او از انبار است. مدتی در بغداد ماند و سپس به مصر رفت و در آنجا به سال 292 هَ. ق. درگذشت. در علم دین و ادب عالم بود و در علم منطق براعتی داشت کتابهائی تصنیف کرده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن یوسف زوزنی. مردی ادیب و از شعراء ظرفاء بود. پادشاهان خراسان او را جهت ندیمی خویش و تربیت و تعلیم فرزندانشان برگزیدند. وی مردی بسیار بذله گو و حاضرجواب و کوتاه قامت بود و قیافه ای مضحک داشت. سال 431 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد اندلسی، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن زهره ابومحمد عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد بخاری، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد عبداﷲبن محمد بخاری شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد بدری دمشقی مصری وفائی ملقب به تقی الدین و معروف به عبداﷲ البدری. ادیب، عارف به تاریخ و شعر بود. از تألیفات اوست. راحه الارواح فی الحشیش و الراح. مجموعه ٔ شعر و نوادر. عره الصباح فی وصف الوجوه الصباح. المطالع البدریه فی المنازل القمریه. نزهه الانام فی محاسن الشام.وی به سال 887 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن بطلیوسی. رجوع به ابن السید شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن بغدادی، مکنی به ابوالقاسم معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن بلخی، مکنی به ابوعلی. محدث بلخ بود از کتب اوست: العلل، التاریخ.وی به سال 294 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن بلیغبن عبداﷲبن محمد معروف به عبداﷲ پاشا فکری. وزیر مصر و از متأدبان بود او را نظمی است. وی در الازهر علم آموخت و مناصبی یافت و به اتهام شرکت در انقلاب عربی به زندان افتاد و سپس تبرئه شد. از تألیفات اوست: الفوائد الفکریه. المملکه الباطنیه و جز آن. وی به سال 1250 هَ. ق. متولد شد و در 1307 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد حجازی بن عبدالقادربن محمد مشهور به ابن قضیب البان. رجوع به ابن قضیب البان و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمدبن ذهبی، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن الذهبی. رجوع به ابن الذهبی شود. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد عبدالعزیزبن المرزبان. حافظ حدیث و ازعلماء بود. از مردم بغشور (بین هراه و مرو الروذ) است تولد و وفات او به بغداد و در عصر خویش محدث عراق بود. او راست: معالم التنزیل در تفسیر. معجم الصحابه. الجعدیات در حدیث. وی به سال 213 هَ. ق. متولد شد و به سال 317 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد کردی البیتوشی. مردی فاضل بود. به سال 1161 هَ. ق. به بیتوش متولد و به بغداد مهاجرت کرد و به سال 1221 هَ. ق. به احساء درگذشت. از کتب اوست: شرح الفاکهی علی قطربن هشام. منظومه ٔ کفایه المعانی. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن محمد معتز باﷲ ابن المتوکل بن المعتصم بن الرشید معروف به ابن المعتز. رجوع به ابن معتز ابوالعباس عبداﷲ و نیز الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عزبن نصراﷲ انصاری الوزان ملقب به موفق الدین. فاضل بود و در طب معرفتی داشت. مقصوره ٔ ابن درید را تخمیس کرده است. مدتی در بعلبک اقامت کرد و به سال 677 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عجلان بن عبدالاجب بن عامر النهدی. شاعر جاهلی است. شعر وی عذوبت خاصی دارد و در حدود سال 50 قبل از هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لا] (اِخ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 39هزارگزی شمال باختری درمیان و 5هزارگزی شمال شوسه ٔ عمومی بیرجند به شاه رخت. ناحیه ای است واقع در دامنه، معتدل و 14 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولاتش غلات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارندراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن جد عان التیمی القرشی. وی رسول اکرم (ص) را قبل از بعثت درک کرد. (از الاعلام زرکلی) (از عیون الاخبار ج 1 ص 335).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن اسعد التمیمی الیافعی المکی ملقب به عفیف الدین و مکنی به ابوالسعادات. رجوع به بابوالسعادات عبداﷲ بن اسعد و به روضات ص 457 شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن اسماعیل بن الشریف محمدبن علی الحسینی العلوی معروف به مولی عبداﷲ. از ملوک دولت اشراف علویین مراکش بود. بعد از مرگ برادرش احمد به سال 1141 هَ. ق. باوی بیعت کردند. وی مردی جبار و با قساوت نفس بود. مردم مغرب چهار بار بر وی بشوریدند و او را خلع کردندو او دیگر بار بازگشت و تا سال 1171 هَ. ق. که سال مرگ او است به امارت باقی بود. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن اسید الجهنی. از اشراف کوفه بود. در جنگ با حسین بن علی شرکت جست. مختار ثقفی وی را به سال 66 هَ. ق. بکشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ایوب المنصوربن یوسف المظفر. از بنی رسول است. وی چندی با الملک المجاهد به ستیزه برخاست و سرانجام مغلوب و زندانی شد و به سال 734 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن بدیل بن ورقاء الخزاعی. صحابی است و سیادت خزاعه را یافت. در یوم الفتح اسلام آورد و در جنگ صفین و طائف و تبوک شرکت کرد. در صفین با علی (ع) بود و در این جنگ به سال 37 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن بری بن عبدالجبار المقدسی الاصل المصری، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن بری. رجوع به ابن بری و ابومحمد عبداﷲ و رجوع به الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 452 شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن بریدهبن الحصیب الاسلمی، مکنی به ابوسهل. تولد او به سال 14 هَ. ق. است. وی قاضی و از رجال حدیث است. اصل وی از کوفه بود و در بصره سکونت جست. قضاوت مرو یافت و به سال 115 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن بسر المازنی از بنی مازن بن منصور. وی صحابی و از کسانی است که به هر دو قبله نماز گزارد. او آخرین صحابی است که به سال 88 هَ. ق. به شام درگذشت. در صحیحین 50 حدیث از او روایت شده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن بسطام الازدی. وی همراه جنید در نبرد با ترک در نزدیکی سمرقند شرکت کرد و در آن نبرد به سال 112 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن بشربن عمرو البغدادی. وی سید عبدالقیس و مردی شجاع و فصیح و صاحب رأی بود. قوم خود را برای جنگ با حجاج ثقفی در بصره فراهم آورد و مردم با او بیعت کردند. لیکن عبداﷲ در جنگ به سال 75 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن جبیربن نعمان الانصاری.صحابی است در عقبه و بدر حاضر شد و در جنگ احد امیرتیراندازان بود و در همین جنگ به سال 3 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی و تاریخ الخلفاء ص 75).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن جحش بن ریاب بن یعمر الاسدی. وی صحابی و از کسانی است که در آغاز به اسلام گرویدند. به بلاد حبشه و مدینه مهاجرت کرد. وی از امراءسرایا بود. در جنگ احد به سال 3 هَ. ق. کشته شد و با حمزه در یک قبر مدفون گردید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن جعفربن ابیطالب بن عبدالمطلب الهاشمی القرشی. وی صحابی است و به سال 1 هَ. ق. در حبشه متولد شد. او نخستین مولود مسلمانان در حبشه است. مردی کریم بود و شعراء وی را مدح میگفتند. در جنگ صفین از امیران لشکر علی (ع) بود. به سال 90هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از عقدالفرید ص 144) (از تاریخ سیستان ص 90).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن اسحاق بن ابراهیم. از آل زیادبن ابیه و امیر یمن بود. به سال 371 هَ. ق. بعد از مرگ پدر ازجانب آل عباس ولایت یافت و در زمان امارت وی دولت آل زیاد در یمن به ضعف گرایید و بندگان آنان و والیان اطراف قیام کردند. امارت عبداﷲ 4 سال دوام یافت و به سال 375 هَ. ق. به زبید درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن جعفربن محمدبن درستویه. رجوع به ابن درستویه ابومحمد و نیز به الاعلام زرکلی و سیره ٔ عمربن عبدالعزیز ص 43 و روضات الجنات ص 448 شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن جعفر الکثیری از سلاطین یمن بود و سیرتی پسندیده داشت. به سال 910 هَ. ق. در شحر درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حارث بن جزء الزبیدی صحابی است. در بصره اقامت کرد. وی قبل از مرگش نابینا شد و به سال 86 هَ. ق. به مصر درگذشت. وی آخرین کس از صحابه است که به مصر درگذشتند. مصریان از وی احادیثی روایت کنند. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حارث بن قیس السهمی القرشی. شاعر و صحابی است. وی را به خاطر شعری که از جمله ٔ آن. «اذا انالم ابرق...» آورده بود مبرق میگفتند. به سال 11 هَ. ق. در یمامه و به قولی در طائف کشته شد. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حارث بن نوفل الهاشمی القرشی. از اشراف قوم خویش و مردی پرهیزکار و ظاهر الصلاح بود. ابن زبیر وی را ولایت بصره داد و چون فتنه ٔ ابن اشعث پدید شد. به عمان گریخت و به سال 84 هَ. ق. بدانجا درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حجاج. رجوع به ابن یاسمین شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حجاج بن محصن بن جندب المازنی الثعلبی الغطفانی، مکنی به ابوالاقرع. وی شاعر و از سواران نامبردار دولت اموی است و بر عبدالملک بن مروان خروج کرد و به نجدهبن عامر الحنفی و سپس به عبداﷲبن زبیر پیوست و چون ابن زبیر کشته شد ناشناس نزد عبدالملک رفت و شعر خود بر او خواند. عبدالملک وی را امان داد. شعر او نیک و اخبار او بسیار داشت. وی در حدود سال 90 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حجاج الازدی. از شجعان صدر اسلام است. به سال 36هَ. ق. در جنگ صفین کشته شد. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن بن نمی الثانی، از امراء مکه است که به سال 1040 ولایت یافت.و به سال 1041 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن بن احمد الانصاری القرطبی المالقی. از حفاظ حدیث و از کتاب و لغویان و شعراء بود. به سال 556 هَ. ق. به مالقه متولد شد و در 611 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب الهاشمی القرشی. تابعی است. نزد عمربن عبدالعزیز منزلتی داشت. وی به سال 70 هَ. ق. متولد شد و در 145 هَ. ق. در زندان منصور عباسی درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از تاریخ الخلفاء ص 142) (از تاریخ بیهق ص 142).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسن صیدلانی. منجم معروف. در هندسه و احکام نجوم وحساب و جبر و مقابله بارع بود. از مؤلفات وی: شرح کتاب جبر محمدبن یونس خوارزمی در جمع و تفریق و ضرب و تقسیم است. تاریخ وفاتش به تحقیق معلوم نیست ولی چون ابن ندیم از وی یاد میکند قطعاً قبل از سالهای 377 که هَ. ق. زمان تألیف الفهرست است بوده و از طرفی هم چون شرح کتاب خوارزمی را نموده بعد از سنین 259هَ. ق. است و در این مدت 118 سال میانه ٔ ابن ندیم و خوارزمی حیات داشته و از طرفی دیگر میدانیم که اگربه زمان ابن ندیم نزدیک بود قطعاً سال وفاتش را بدست می آورد پس باید به خوارزمی نزدیکتر باشد از اینرو در آخر مائه ٔ سوم هجری میزیسته است. (از گاهنامه).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین بن عبداﷲالعکبری البغدادی، مکنی به ابوالبقاء معروف به العکبری. رجوع به ابوالقباء محب الدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن اسعدبن علی معروف به ابن الدهان. رجوع به ابن دهان ابوالفرج عبداﷲ و به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ارقم بن عبد یغوث القرشی الزهری. صحابی و از کتاب و خال پیغمبر (ص) است. در فتح مکه اسلام آورد و رسول (ص) و ابوبکر و عمر وی را به کتابت گماردند سپس در باقی خلافت عمر و دو سال از خلافت عثمان متصدی بیت المال بود و استعفا کرد. عثمان وی را 30 هزار درهم جایزت داد نپذیرفت. وی به سال 44 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین تستری. ساکن اصفهان و صاحب مدرسه ٔ نقش جهان اصفهان است. وی یکی از علما و مجتهدان و مردی صالح و پرهیزکار بود. اصلش از شهر تُستر (شوشتر) است. به نجف رفت و مدتی نزد مقدس اردبیلی تلمذ کرد سپس به اصفهان رفت و مدتی در آنجا ماند هم آنگاه به مشهد رفت. در آن جا شاه عباس وی راملاقات کرد و مجدداً به اصفهان بازگشت. وی در بسیاری از کارها از جمله موقوفات چهارده معصوم و بناء مدرسه ٔ نقش جهان و مدرسه ٔ شیخ لطف اﷲ راهنمای شاه بود. وی را تألیفاتی است از جمله، التتیمم لشرح الشیخ نورالدین علی قواعد در هفت مجلد. به سال 1021 هَ. ق. به اصفهان درگذشت. (از روضات الجنات صص 365- 368).

عبدا.[ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن امیر اسحاق بن المقتدر العباسی، مکنی به جعفر و ملقب به القائم بامراﷲ.رجوع به قائم بن القادر و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن اباض المقاعسی المری التمیمی. از بنی مرهبن عبیدبن مقاعس و رئیس فرقه ٔ اباضیه و معاصر معاویه بود. و تا اواخر خلافت عبدالملک بن مروان میزیست. شماخی او را از تابعیان داند و گوید: وی عبدالملک بن مروان را اندرز میداد. در مورد تاریخ تولد و وفات او اختلاف است، برخی گویند وی ازابناء نیمه ٔ دوم سده ٔ اول هجرت بعد از جابربن یزید است و برخی گویند: نشأت وی در زمان معاویهبن ابی سفیان است و تا زمان عبدالملک بن مروان میزیست. و برخی وفات او را 130 هَ. ق. نوشته اند. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم بن احمد الاغلبی التیمی. وی امیر تونس و قیروان و مردی ادیب، شجاع و عاقل بود. پس از مرگ پدر امارت یافت و به سال 290 هَ. ق. به تدبیر فرزندش زیاده اﷲ بدست سه تن از صقالبه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم بن اغلب التمیمی. امیر افریقا و از اغالبه بود.امارت از آن او بود و خطبه به نام بنی عباس میخواندند. و به سال 196 هَ. ق. پس از پدر امارت یافت و در عهد وی در قیروان و حوالی آن ایام سکون و آرامش بود.وی به سال 201 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم بن عبداﷲ الخبری. از علمای عربیت و فرائض و حساب بود. او راست: شرح الحماسه. شرح دیوان البحتری.وی به سال 476 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابراهیم الاصیلی نسب وی باصیله (شهری به مغرب) است. مردی فاضل بود و به سال 392 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْلاه] (اِخ) ابن ابی بکربن عبداﷲبن عبدالرحمان باشمیله. از افاضل یمن بود و شعر میگفت. او را دیوانی است.وی به سال 916 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابی بکربن عثمان التیمی القرشی. صحابی بود و در وقعه ٔ طائف شرکت داشت و تیری بدو رسید که در اثر همان به سال 11 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابی بکر الصدیق. رجوع به عبداﷲبن عبداﷲبن عثمان التیمی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابی حصین الازدی. صحابی و از فرسان عرب در صدر اسلام بود. وی به سال 36 هَ. ق. در جنگ صفین به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابی زید عبدالرحمان قیروانی، مکنی به ابومحمد معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید ابومحمد شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابی فرج. رجوع به ابن مارستانیه ابوبکر عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ابی قحافه عثمان بن عمروبن کعب التیمی القرشی، مکنی به ابوبکر. رجوع به ابوبکربن ابی قحافه شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن اسماعیل الرسولی. وی از ملوک دولت رسولیه یمن است که به سال 827 هَ. ق. بعد از مرگ پدر به امارت رسید. وی به سال 830 هَ. ق. به صنعا درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن بشیربن ذکوان البهرانی. از بزرگان قراء بود. به سال 173 هَ. ق. متولد شد و به سال 342 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ادریس الاودی الکوفی. وی از اعلام حفاظ حدیث و مردی فاضل و عابد بود و در آنچه روایت کند حجت است. رشید خواست وی را قضاوت دهد نپذیرفت و صله ٔ او را رد کرد. مذهب او در فتوی، مذهب مردم مدینه است. وی به سال 120 هَ. ق. متولد شد و در 192 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا.[ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن حسین الشاماتی، مکنی به ابوالحسین. مردی فاضل بود. از تألیفات اوست: شرح دیوان المتنبی. شرح الحماسه. شرح امثال ابی عبید.وی به سال 475 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن خشاب، مکنی به ابومحمد. رجوع به خشاب و الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن سلیمان بن ابراهیم بن برده الفزاری. یگانه ٔ جهان بود در علم و ورع. و از بنی فزاره یکی از قبائل عرب است. وی هشتاد پاره تألیف دارد. قضاء پارس و کرمان یافت. (از فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 117).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن علی بن مخرمه الحمیری الشیبانی الهجرانی الحضرمی العدنی. فقیه و مدرس و مفتی عدن بوده. به سال 803 به الهجرین متولد شد و به سال 903 هَ. ق. به عدن درگذشت. او را تصانیفی است از جمله: شرح الملحمه للحریری. رسائل فی علم الهندسه. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن حنبل الشیبانی البغدادی حافظ حدیث و از مردم بغداد بود. از کتابهای او است: الزوائد علی کتاب الزهدلابیه. زوائد المسند.وی به سال 290 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن محمدبن قدامه المقدسی ثم الدمشقی الحنبلی، مکنی به ابومحمد و ملقب به موفق الدین و معروف به ابن قدامه. رجوع به ابن قدامه موفق الدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن محمودالکعبی، مکنی به ابوالقاسم و معروف به کعبی وی از بنی کعب و از ائمه ٔ معتزله است و رئیس طائفه ٔ کعبیه بود. او راست: آراء و مقالاتی در کلام. اصل او از بلخ است و به سال 317 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن محمود النسفی. وی فقیه و مفسری حنفی مذهب و از مردم ایذج (از حوالی اصفهان) بود. از تألیفات اوست: المدارک در تفسیر قرآن. کنز الدقائق در اصول فقه. المنار در اصول. الوافی درفروع. الکافی فی شرح الوافی. المستصفی در فقه. به سال 710 هَ. ق. در ایذج درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدبن موسی بن زیاد العسکری الاهوازی الجوالیقی معروف به عبیدان. از علماء حدیث است.از تألیفات اوست: الفوائد. وی به سال 216 هَ. ق. متولد و در 306 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدالاصفهانی معروف به ابن لبان. رجوع به عبداﷲبن محمد شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمدالمروزی القفال. رجوع به قفال شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمد فاکهی المکی. رجوع به فاکهی عبداﷲبن احمد شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن احمد مالقی ملقب به ضیاءالدین و معروف به ابن البیطار. رجوع به ابن بیطار و نیز به الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 451 شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین بن مرعی بن ناصرالدین البغدادی. فقیه و متأدب و از اعیان عراق بود. به سال 1104 هَ. ق. به کرخ بغداد متولد شد به بلاد شام و حجاز مسافرت کرد و به سال 1174 هَ. ق. به بغداد درگذشت. از تألیفات اوست: انفع الرسائل فی شرح دلائل الخیرات. حاشیه علی المغنی. دیوان شعر و جز آن. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حسین یزدی. از علماء اصبهان است. از تألیفات او است: حاشیه ٔ بر شرح التلخیص در بلاغت. شرح تهذیب المنطق. شرح القواعد در فقه. وی به سال 1015 هَ. ق. به اصبهان درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از روضات الجنات ص 363).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عثمان بن جبله الازدی العتکی... حافظ حدیث و ثقه بود. از جانب عبداﷲبن طاهر قضاوت جوزخان بدو داده شد و او نپذیرفت. وی به سال 145 هَ. ق. متولد شد و به سال 221 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن عقیل القرشی الهاشمی العقیلی ملقب به بهاءالدین. رجوع به ابن ابومحمد بهاءالدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن صالح بن جمعهبن شعبان السماهیجی البحرانی. از فقها و ادبا بود. از تألیفات او است. جواهر البحرین فی احکام الثقلین. الصحیفه العلویه. مصائب الشهداء و مناقب السعداء در پنج مجلد. ریاض الجنان المشحون باللؤلؤ والمرجان، که به روش و سبک کشکول شیخ بهایی نوشته. کتاب الخطب. منیه الممارسین فی اجوبه الشیخ یاسین. المسائل الحسینیه و جز آن. وی به سال 1135 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن صفوان بن امیهبن خلف. مردی شجاع و از اصحاب ابن زبیر بود و حجاج بن یوسف با وی جنگ کرد. وی به سال 73 هَ. ق. در روزی که ابن زبیر به قتل رسید کشته شد. حجاج سر او را نزد عبدالملک بن مروان فرستاد. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن صفوان الجمحی. در روزگار منصور عباسی امارت مدینه یافت و به سال 160 هَ. ق. به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن طاوس بن کیسان الهمدانی. از عابدان یمن و فقهاء مشهور و از رجال حدیث و ثقه است.وی به سال 132 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن طاهربن الحسین بن مصعب الخزاعی. امیر خراسان و از مشهورترین والیان عصر عباسی است. وی مدتی ولایت شام یافت سپس به سال 211 هَ. ق. به مصر رفت و مدت یک سال بدانجابماند آنگاه به دینور رسید و مأمون او را ولایت خراسان داد و عبداﷲ از خود کفایتی نشان داد. بدان جهت طبرستان و کرمان و ری و حوالی آنها ضمیمه ٔ حکمرانی وی شد. تولد عبداﷲ به سال 182 هَ. ق. بود و به سال 230 هَ. ق. به نیشابور درگذشت. ابن اثیر نویسد: عبداﷲطاهر مردی بسیار بخشنده و عالم و باتجربه بود و شعراء برای او مرثیه گفته اند. ابن خلکان نویسد: عبداﷲ مردی بزرگ و عالی همت و مورد اعتماد مأمون بود. ذهبی گوید عبداﷲ از بزرگان ملوک است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن طفیل الدوسی از فضلاء صحابه و قدیم الاسلام است. به حبشه مهاجرت کرد و در فتوحات ابوبکر شرکت داشت. به سال 13 هَ.ق. در واقعه ٔ اجنادین کشته شد. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن طیب، مکنی به ابوالفرج. رجوع به ابن الطیب ابوالفرج و و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عامربن کریزبن ربیعه الاموی، مکنی به ابوعبدالرحمان. به سال 4 هَ. ق. به مکه متولد شد. در خلافت عثمان ولایت بصره یافت و لشکری به سیستان فرستاد و داور و دارابجرد و مروالروز و سرخس و ابرشهر طوس و طخارستان و نیشابور و ابیورد و بلخ و طالقان و فاریاب ورساتیق هرات و آمل و بست و کابل را فتح کرد. وی به سال 59 هَ. ق. به بصره درگذشت. عبداﷲ مردی شجاع و سخاوتمند بود. عمران و آبادی را دوست میداشت. بسیاری از خانه های بصره را خرید و ویران ساخت و راه عمومی کرد. وی کسی است که در عرفه حوض ها ساخت و چشمه ها بدانجا جاری ساخت و مردم را آب داد. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عامر یحصبی الشامی، مکنی به ابوعمران. رجوع به ابن عامر، مکنی به ابوعمران و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عباس بن عبدالمطلب القرشی الهاشمی. رجوع به ابن عباس عبداﷲبن عباس و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالحکم بن اعین بن لیث بن رافع معروف به ابن عبدالحکم. رجوع به ابن عبدالحکم ابومحمد عبداﷲ و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن ابی بکر بافضل الحضرمی السعدی المذحجی. فقیه و رئیس فقیهان بلاد خود بود. از تألیفات او است: المقدمه الحضرمیه فی فقه الشافعیه. الحجج القواطع فی الواصل و القاطع. رساله فی علم الفلک و جز آن. وی به سال 850 هَ. ق. متولد شد و به سال 918 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاْ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن فضل بن بهرام التمیمی الدارمی السمرقندی، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمدبن عبداﷲبن عبدالرحمان و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن شداد. رجوع به ابن شداد عزالدین ابوعبداﷲ و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن معاویهبن حدیج بن التجیبی. به سال 152 هَ. ق. منصور عباسی وی را ولایت داد. او نخستین کس است که با رداء سیاه خطبه خواند. وی تا پایان عمر خویش در ولایت باقی بود و به سال 155 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن معاویهبن هشام الاموی البلنسی. بعداز مرگ پدر خود زمام کار اندلس را بدست گرفت و سپس به سال 171 هَ. ق. برادر وی هشام که ولایت عدن داشت از مارده بیامد. عبداﷲ با وی بیعت کرد هشام به سال 180 هَ. ق. درگذشت و فرزند او حکم ولایت یافت عبداﷲ به قصبه ٔ بلنسیه رفت و بر حکم عاصی شد، آنگاه به اطاعت او درآمد چون حکم فرزند عبدالرحمان را ولایت عهد ساخت عبداﷲ لشکری فراهم کرد تا بر او خروج کند، لیکن بیمار شد و فلج گشت و لشکر او پراکنده شدند و عبداﷲ در208 هَ. ق. در بلنسیه درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحمان ابی زید النفراوی القیروانی، مکنی به ابومحمد معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید ابومحمد عبداﷲ و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرحمان ناصر الاموی معروف به ابن الناصر. امیر و از نجباء خلفاء اندلس و از دوستداران علم و علماء بود. او را تصنیف ها است از جمله: کتاب العلیل و القتیل که اخبار بنی عباس را تا خلافت الراضی بن المقتدر در آن فراهم کرده است. المسکته در فضائل بقی بن مخلد. پدرش وی را به توطئه بر خلع خود متهم کرد و به سال 339 هَ. ق. او را بکشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالرزاق بن عبدالعظیم العثمانی. فقیه مالکی است. از تألیفات او است: سلاح الایمان فی الصلاه و تلاوه القرآن. بدایه السلوک «منظومه است ». تنبیه الغافل الی مرتبه العاقل. وی به سال 945 هَ. ق. متولد شدو در سال 1027 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالظاهربن نشوان الجذامی ملقب به محی الدین و معروف به ابن عبدالظاهر. رجوع به عبدالظاهر محی الدین ابوالفضل و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن محمد البکری الاندلسی، مکنی به ابوعبید بکری. رجوع به ابوعبید بکری عبداﷲ... و به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالمدان الحارثی. صحابی و از سادات عرب یمن است و از جانب علی (ع) ولایت یمن یافت و در جنگی که با لشکریان معاویه به سرکردگی بسربن ارطاه کرد به سال 40 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالمطلب بن هاشم الهاشمی القرشی ملقب به الذبیح پدر رسول (ص) است. به سال 81 قبل از هجرت مدینه متولد شد و به سال 53 قبل از هجرت درگذشت. وی کوچکترین پسران عبدالمطلب بود پدرش نذر کرد که هرگاه خدا ده فرزند به او عطا کند و در زندگی او بحد شباب برسند یکی از آنان را در مقابل کعبه قربانی کند و چون حاجتش برآمد فرزندان را در مقابل هبل که بزرگترین بتان بود برده و قرعه کشید به نام عبداﷲ آمد و عبدالمطلب وی را بغایت دوست داشت بدین جهت یکصد شتر بجای او فدیه کرد بدین جهت معروف به الذبیح شد زوجه ٔ وی آمنه بنت وهب مادر حضرت محمد بود. عبداﷲ در زمانی که آمنه آبستن بود به قصد تجارت به غزه رفت و در مراجعت چون به مدینه رسید مریض شده و درگذشت. و بعضی گویند به الابواء (بین مکه و مدینه) درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبدالواحد احمدبن محمدبن عبدالرحمان بن معاویهبن حدیج. یکی از والیان اسکندریه است که در فتنه ٔ اندلسیان و صوفیان به سال 199 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبد عمروبن صیفی بن نعمان معروف به ابن حنظله. از مردم اوس و از اعلام تابعین است. هنوزمتولد نشده بود که پدرش کشته شد. چون در وقعه ٔ یوم حره مردم مدینه شورش کردند و عمال بنی امیه را خارج کردند، با او به امیری بیعت کردند و پیمان مرگ بستند.عبداﷲ با لشکر یزیدبن معاویه جنگی سخت کرد و سرانجام سپاهیان بنی امیه وارد مدینه شده و ابن حنظله و بسیاری از اصحاب وی را بکشتند. تولد او به سال 2 هَ. ق. بود و در سال 63 به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبیداﷲ، مکنی به ابوالسری و ملقب به ابن الدمینه. از بنی عامربن تیم اﷲ از خثعم است و دمینه مادر او است. وی شاعری بدوی است بیشتر اشعارش غزل و نسیب و فخر است. او را دیوان شعری است. وی در حدود سال 140 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن عبیداﷲبن ابی ملیکهبن التیمی المکی. قاضی و از رجال حدیث و ثقه است و از جانب زبیر قضاوت طائف یافت.وی به سال 117 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن شهاب حسین یزدی الشهابادی. رجوع به عبداﷲبن حسین یزدی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سلیمان بن وهب الکاتب.از وزراء عباسی و از بزرگان آن دولت بود. 10 سال وزارت المعتضد باﷲ را یافت. تولد او به سال 226 هَ. ق. است و در 288 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حشرج بن اشهب بن ورد. والی و از بزرگان و شعرای قیس است. در زمان عبدالملک بن مروان ولایت بیشتر شهرهای خراسان و پاره ای از شهرهای فارس و کرمان را یافت. وی محمدبن مروان را مدح گفت صاحب اغانی قصیده ای از او نقل کرده است. در حدود سال 90 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن زبیربن العوام القرشی الاسدی. رجوع به ابن زبیر ابوبکر عبداﷲ و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حکیم بن حزام الاسدی القرشی. صحابی و از شجعان بود. روز فتح مکه اسلام آوردو در جنگ جمل همراه عایشه پرچم دار قریش بود و در همان جنگ 36 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حمدان بن حمدون التغلبی العدوی، مکنی به ابوالهیجاء. رجوع به ابوالهیجاء و عبداﷲبن حمدان و نیز به الاعلام زرکلی و مجمل التواریخ ص 374 شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حمزهبن سلیمان بن حمزه. یکی از ائمه ٔ یمن بود. در زمان ملک مسعود بر صنعاء و ذمار استیلا یافت و به سال 612 هَ. ق. با ملک مسعود نبرد کرد و به سال 614 هَ. ق. در کوکبان درگذشت. وی از علماء زیدی است و در مذهب تصنیفاتی دارد. او را دیوان شعری است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن حیدربن ابوالقاسم قزوینی. فقیه و از رجال حدیث است. به سال 582 هَ. ق. به همدان درگذشت. از تألیفات اوست: کتاب مشیخه که در آن ترجمه ٔ شیوخ خود را که از آنان حدیث شنیده است و یا بدو اجازت داده اند آورده است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن خازم بن اسمأبن الصلت السلمی البصری، مکنی به ابوصالح. از جانب بنی امیه امارت خراسان یافت و چون ابن زبیر قیام کرد عبداﷲ خازم اطاعت خویش را بدو نوشت و او وی را همچنان به حکومت خراسان بداشت. عبدالملک وی را به اطاعت خویش خواند، و او نپذیرفت. چون مصعب کشته شد عبدالملک سر وی را نزد ابن خازم فرستاد. او سر را بشست و بر آن نماز گزارد، سپس مردم خراسان بر او بشوریدند و او را بکشتند و سر او را نزد عبدالملک فرستادند. قتل وی به سال 72 هَ. ق. بود و مدت 10 سال امارت کرد. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َدُل ْ لاه] (اِخ) ابن خالد، مکنی به ابوهفان المهزمی (یا محضرمی). رجوع به ابوهفان المهزمی عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن خلیدبن سعد، مکنی به ابوالعمیثل. رجوع به ابوالعمیثل عبداﷲبن خلید و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن دارم بن مالک بن حنظله. از تمیم از عدنان جد جاهلی است. (از الاعلام زرکلی) (از عیون الاخبار ج 3 ص 41).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن داود الزبیری. فقیه و از مردم زبیر بود. از تألیفات او است: الصواعق والرعود فی الرد علی بن سعود. وی به سال 1225 هَ. ق.درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از عقدالفرید ج 8 ص 86).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن ذکوان القرشی المدنی محدث است. سفیان وی را در حدیث امیرالمؤمنین نامید. وی در حدیث ثقه بود. لیث گفت سیصد تن دنبال ابوالزناد دیدم که از او فقه و علم و شعر و صرف فرامیگرفتند. وی به سال 131 هَ. ق. به مرگ مفاجاهدرگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از تاریخ گزیده ص 799).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن رواحهبن ثعلبه. از مردم خزرج و صحابی و در شمارامراء و شعراء راجزین است. در جاهلیت کتابت میکرد. وی در بیعت عقبه با هفتاد تن از انصار حاضر بود. در جنگ بدر و احد و خندق و حدیبیه حضور یافت. رسول (ص) در یکی از غزوات وی را در مدینه جانشین خود فرمود. وی در وقعه ٔ مؤته یکی از امیران بود و به سال 8 هَ.ق. در همان واقعه به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْلاه] (اِخ) ابن رؤبهبن لبیدبن صخرالتمیمی. از شعراء جاهلی است. در جاهلیت متولد شد سپس اسلام آورد و تازمان خلافت ولیدبن عبدالملک بزیست. سرانجام زمین گیر شد و به سال 90 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن زبعری بن قیس السهمی القرشی، مکنی به ابوسعد. رجوع به ابن زبعری و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن زبیر الحمیدی معروف به الحمیدی. از ائمه ٔ حدیث و از مردم مکه بود. وی شیخ بخاری و رئیس اصحاب ابن عیینه است. او را مسندی است. به سال 219 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سلیمان بن داود الاندی. قاضی، فقیه، اصولی و حافظ حدیث و مایل به اجتهاد بود. تولد او به سال 549 در «انده » از بلاد اندلس بود. قضاوت اشبیلیه و قرطبه و مرسیه و دیگر شهرها یافت و کتابها تصنیف کرد. به سال 612 هَ. ق. به غرناطه درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از روضات الجنات ص 453).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن زیدبن عاصم بن کعب البخاری الانصاری. صحابی و از مردم مدینه است. مردی شجاع بود مسیلمه الکذاب را بکشت. او را در الصحیحین 48 حدیث است. وی به سال 63 هَ. ق. در وقعه ٔ حره به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن زیدبن عمرو الجرمی. از مردم بصره و عالم به قضاء و احکام و از رجال حدیث و ثقه بود. وی به سال 104 هَ. ق. به شام درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعدبن ابی جمره الازدی الاندلسی. از علماء حدیث است. از تألیفات او است: جمع النهایه مختصر صحیح بخاری که به مختصر ابن ابی جمره مشهور است. بهجه النفوس در شرح مختصر المراثی الحسان، در حدیث. وی به سال 695 هَ. ق. به مصر درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعدبن ابی سرح. از بنی عامر و فاتح افریقاست و در لشکری که حسن و حسین فرزندان علی (ع) و عبداﷲبن عباس و عقبهبن نافع در آن بودند به افریقا رفت و طرابلس غرب تا طنجه را فتح کرد و سراسر افریقا را تحت فرمان آورد و به سال 37 هَ. ق. به مرگ ناگهانی در عسقلان درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا.[ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعدبن نفیل الازدی. از مردم ازدشنوءه و از رؤسای کوفه است با سلیمان بن صرد به خونخواهی حسین (ع) برخاست و با بنی امیه جنگ کرد. و به سال 65 هَ. ق. به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعودبن عبدالعزیزبن محمد. رجوع به ابن سعود عبداﷲبن سعود و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعیدبن حصین الکندی الکوفی، مکنی به ابوسعید. محدث کوفه بود. او را تفسیر و تصانیفی است.وی به سال 257 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعیدبن سعدبن زیدبن محسن. از اشراف مکه بود بعد از مرگ پدر به سال 1129 هَ. ق. امارت مکه یافت. مدت یکسال و سه ماه حکومت کرد سپس او را عزل کردند و به یمن رفت و تا سال 1136 هَ. ق. بدانجا بود دیگر بار به امارت مکه رسیدو به سال 1143 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعیدبن عبداﷲ باقشیر. فقیه، متأدب و از علماء مکه بود. او را نظمی است. همه ٔ کتابهای او شروح وحواشی و مختصرات است، از جمله: اختصار نظم عقیده اللقانی. اختصار تصریف الزنجانی. نظم الحکم و شرح آن. وی به سال 1076 هَ. ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سعیدبن مهدی الخوافی، مکنی به ابومنصور خوافی. وی کاتب و فرضی ومحاسب بود و او را نظمی است. از تألیفات اوست: خلق الانسان. رجمه العفریت، که رد بر معری است. وی به سال 480 هَ. ق. به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سلام بن الحارث الاسرائیلی. صحابی است، هنگامی که حضرت رسول به مدینه رفت اسلام آورد و در شأن اوست آیه ٔ «... شهد شاهد من بنی اسرائیل » (قرآن 10/46). و آیه ٔ «من عنده علم الکتاب ». (قرآن 43/13). وی با عمر در فتح بیت المقدس و جابیه حاضر بود و به سال 43 هَ. ق. بمدینه درگذشت. از او در الصحیحین 25 حدیث است. (از الاعلام زرکلی).

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سلیمان بن اشعث الازدی السجستانی معروف به ابن ابی داود. رجوع به ابن ابی داود ابوبکربن سلیمان و نیز به الاعلام زرکلی شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) ابن سلیمان بن داود، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن حوطاﷲ. رجوع به ابن حوطاﷲ ابومحمد عبداﷲ شود.

عبدا. [ع َ دُل ْ لاه] (اِخ) بلیانی بن ضیاءالدین مسعود بلیانی کازرونی فارسی. از اولاد شیخ ابوعلی دقاق است. به سال 673 هَ. ق. درگذشت. از اشعار اوست:
تا حق بدو چشم سر نبینم هرگز
از پای طلب می ننشینم هرگز
گویند که حق به چشم سر نتوان دید
آن ایشانند و من چنینم هرگز.
(مجمعالفصحاء ج 1 ص 338).

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری