معنی عباسی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عباسی. [ع َب ْ با] (ص نسبی) منسوب به عباس. رجوع به عباس شود. || سرخ به کبودی مایل. || کنایت از رنگ سیاه است چرا که خلفای عباسی لباس سیاه رامقبول خود ساخته بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِ) واحد پول معادل چهارشاهی. دوصددینار. دوصنار. رجوع به صنار و صددینار شود.

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) بنی عباس یا آل عباس. رجوع به آل عباس شود.

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) در رجال لقب ابراهیم بن هاشم و هشام بن ابراهیم راشدی و جمعی دیگر است و نسبت بعضی ایشان به جد و بعضی دیگر به مکان و محل است. (از ریحانه الادب ج 3).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) عبدالرحیم بن عبدالرحمان مصری قاهری اسلامبولی عبادی عباسی شافعی. از بزرگان علمای مصر است. وی در تفسیر و حدیث و ادب و تاریخ و اشعار عرب وحید عصر خود بود.از تألیفات اوست: شرح خزرجیه در علم عروض و شرح صحیح بخاری و شرح مقامات حریری و کتابهای دیگر. و به سال 963 هَ. ق. در اسلامبول درگذشت. (ریحانه الادب).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) (996- 1038 هَ. ق.) علیرضا. از مشاهیر خطاطان و خوش نویسان رسمی دربار شاه عباس کبیرو از نقاشان و هنرمندان عصر خود بود. آثار هنری او گران بها و در موزه های بزرگ اروپا یافت میشود. وی در انواع خط ثلث و نسخ و نستعلیق وقوف کامل داشت. و در نقاشی و طراحی و تذهیب کاری کم نظیر بود. وی اهل تبریزبود و در زمان شاه عباس اول به اصفهان رفت و مورد عنایات و توجه شاه عباس واقع گردید و نگاشتن بعضی از کتبیه های مساجد و عمارات بدو محول شد. و به نقاشی و تذهیب کاری کتابخانه ٔ همایونی پرداخت. کتبیه های دربهای مسجد شاه و مسجد شیخ لطف اﷲ و مسجد مقصود بیک به خطاوست. و اکنون غیر از کتبیه های معدود چیزی از او باقی نمانده است. وی شعر نیز میگفت و از اشعار اوست:
من خانه ٔ دل خراب کردم ز غمت
تو خانه نشین شدی و من خانه خراب.
(از ریحانه الادب و پیدایش خط و خطاطان ص 180).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) تیره ای از ایل بویراحمدی کوه کیلویه ٔ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 88).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد شهرستان تبریز است، این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و دارای آب و هوای نسبتاً سرد و سالم است. راه شوسه ٔ تهران و تبریز از این دهستان عبور میکند. آب آن از قنوات و رودخانه های کوچک محلی باسم رود شهری تأمین میشود. مرکز دهستان قره چمن (سیاه چمن) است که 1298 تن سکنه دارد و از 44 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. و جمعیت قراء از 1749 تن تشکیل یافته. و مهمترین دهات آن تکمه داش شنگول آباد، چونخوران بالا، قپچاق، قرانقیه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه ٔ شهرستان بوشهر. واقع در 16هزارگزی شمال خاور گناوه و سه هزارگزی شوسه ٔ گناوه به گچساران. ناحیه ای است واقع در جلگه. هوای آن گرمسیر است و 340تن سکنه دارد. آب آن از چاه تأمین میشود. محصولات آن غلات دیمی و خرماست. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور. واقع در 48هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. ناحیه ای است کوهستانی و هوای آن معتدل است و 2 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به کشاورزی اشتغال دارند.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

عباسی. [ع َب ْ با] (اِخ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 68هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالرو توزر به گوشه. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر و 280 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه تأمین میشود. محصولات آن غلات، لبنیات، چغندر و پنبه است. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند. صنایع دستی زنان قالیچه بافی است.راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

فرهنگ معین

(~.) [ع - فا.] (ص نسب.) واحد پول رایج در زمان شاه عباس بزرگ.

فرهنگ عمید

از نوادگان عباس: خلفای عباسی،
(اسم، صفت نسبی، منسوب به شاه عباس) در دورۀ صفوی، واحد پول ایران، ‌ برابر با یک‌پنجاهم تومان،
(اسم، صفت نسبی) [منسوخ] در دورۀ قاجار، واحد پول ایران، برابر با چهار شاهی یا دویست دینار،

گویش مازندرانی

واحد پول قدیمی به مقیاس چهارشاهی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ کبود از رنگ ها‎، نام گونه ای پرشیان (سکه) درایران، خوش دلکش ‎ منسوب به عباس، (اسم) واحد پول که در زمان شاه عباس بزرگ ایجاد شد. وزن رسمی آن معادل یک مثقال یا 64 , 4 گرم بود و یک تومان آن معادل 50 عباسی بود. عباسی را از ذوب سکه های دیگر با طلای خالص ضرب می کردند. عباسی نقره در اغلب شهرهای بزرگ ایران ضرب می شد ولی وزن آن ها مساوی نبود. در زمان سلطنت شاه سلطان حسین صفوی هر عباسی نقره معادل 84 گندم وزن داشت. در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی یک عباسی معادل دو صد دینار یا چهار شاهی بود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری