معنی عاملی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عاملی. [م ِ] (اِخ) ابراهیم بن یحیی. از افاضل علمای اوایل قرن سیزدهم هجرت بود که در حدود 1230 هَ. ق. درگذشت. وی از شاگردان سید بحرالعلوم بود و از آثار اوست تخمیس قصیده ٔ میمیه ٔ ابوفراس حمدانی حاوی 54 بیت که همه ٔ آنها بهمان روش تخمیس شده است و در منن الرحمان شیخ جعفر نقدی مندرج است. (از ریحانه الادب).

عاملی. [م ِ] (اِخ) احمد. رجوع به حر عاملی شود.

عاملی. [م ِ] (اِخ) بدرالدین بن سید احمدبن زین العابدین حسنیی عاملی انصاری، ساکن طوس و یکی از مدرسین آنجا بود. او مردی فقیه و محدث و ادیب و شاعر بوده و از معاصرین شیخ حر عاملی ونوه ٔ دختری میرداماد بود. و از تألیفات اوست: حجیهالاخبار و شرح زبده ٔ شیخ بهائی. (از ریحانه الادب).

عاملی. [م ِ] (اِخ) محمدحسن. رجوع به حر عاملی شود.

فرهنگ فارسی آزاد

عامِلی، منسوب به جَبَل عامل که از مناطق شیعه نشین لبنان بود و فضلائی از آن دیار برخاستند،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر