معنی عابر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

عابر. [ب ِ] (ع ص) عبورکننده و راه گذرنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغات).
- عابر سبیل، راه گذر. مسافر. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به همین ترکیب شود. || با اشک، گویند رجل عابر و امراءه عابر. (منتهی الارب).

عابر. [ب َ] (اِخ) ابن شالخ بن ارفخشدبن سام بن نوح. (آنندراج) (منتهی الارب). در لباب الانساب عابربن ارفخشدبن سام بن نوح، ضبط شده است.

فرهنگ معین

(بِ) [ع.] (اِفا.) راهگذر، گذرنده. ج. عابرین.

فرهنگ عمید

عبور‌کننده، گذرنده، رهگذر،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

رهگذر

کلمات بیگانه به فارسی

رهگذر

مترادف و متضاد زبان فارسی

راهگذر، رونده، رهگذر

فرهنگ فارسی هوشیار

عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر

فرهنگ فارسی آزاد

عابِر، عُبور کننده-گذرنده-گذران- اشک ریزنده (جمع:عُبّار-عَبَرَه)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری