طیاب | در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی - جدول یاب

طیاب در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طیاب. [طَ] (ع اِ) صافی. صفا. صفوت. رجوع به دزی ج 2 ص 78 شود.

طیاب. [طُی ْ یا] (ع ص، اِ) بوی خوش. (منتهی الارب) (آنندراج). || شی ٌٔ طُیاب، نیک خوش. نیک پاک. نیک پاکیزه. (منتهی الارب) (آنندراج). و شاید مأخوذ از طیبت که فارسیان آن را در مورد خوشگوئی و خوش سخنی استعمال میکنند باشد، چه یاقوت در ج 2 از معجم الادباء در ترجمه ٔاحمدبن محمد ملقب به جراب الدوله که از بذله گویان معروف عصر المقتدر باﷲ عباسی بوده گوید: «و کان طنبوریاً احد الظرفاء الطیاب... و له کتاب ترویح الارواح و مفتاح السرور و الافراح، لم یصنف فی فنه مثله اشتمالاً علی فنون الهزل و المضاحک ». (معجم الادباء ج 2 ص 63).

طیاب. (اِخ) خرمابنی است در بصره. (منتهی الارب).

طیاب. [طَی ْ یا] (ع اِ) پیشخدمت حمام. دلاک. رجوع به دزی ج 2 ص 78 شود.

طیاب. [طَی ْ یا] (اِخ) ابن ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن نسک المعروف بالموصلی. اصل این خانواده از ارجان فارس بوده اند و بعداً معروف بموصلی شدند. ابن الندیم گوید: از فرزندان ابراهیم جز اسحاق و طیاب دیگران پیرامون فن غناء نگشتند. (الفهرست چ مصر ص 201).

فرهنگ فارسی هوشیار

بوی خوش، نیک پاکیزه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر