معنی طپانچه در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طپانچه. [طَ چ َ / چ ِ] (اِ) طبانچه. اصلش تپانچه است. سیلی. چک. طپنچه. لطمه. زخم با کف دست. توگوشی. بناغوشی. بناگوشی (در تداول گناباد). طماچه:
خان بزاری و بخواری بازگشت
از طپانچه لعل کرده روی و ران.
فرخی.
گشت بناخن چو پیرهنش مرا روی
شد ز طپانچه مرا چو معجر او بر.
مسعودسعد.
نرگس او شد ز دیده همچو نیلوفر در آب
وز طپانچه دو رخ من رنگ نیلوفر گرفت.
مسعودسعد.
از طپانچه گشته رخسارش چو نار و پس بر او
قطره های اشک بر چون دانه های ناردان.
وطواط.

فرهنگ معین

(طَ چِ) (اِ.) نک تپانچه.

فرهنگ عمید

تپانچه

حل جدول

تس

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسلحه کمری، پارابلوم، تپانچه، پیستوله، هفت‌تیر، سیلی، لطمه، سیلی زدن، لطمه زدن

فرهنگ فارسی هوشیار

سیلی، چک، تو گوشی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر