معنی طو در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طو. (ترکی، اِ) طوی. ضیافت. عروسی:
دائماً خاقان ما کرده ست طو
گوش مارا می کشد لاتقنطوا.
مولوی.

طو. [طَ وِن ْ] (ع ص) گرسنه. طاو. طاوی. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

[تر.] (اِ.) ضیافت، جشن.

فرهنگ عمید

طوی

حل جدول

جشن ترکی

فرهنگ فارسی هوشیار

گرسنه ترکی جشن (اسم) ضیافت جشن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر