معنی طمع کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طمع کردن. [طَ م َ ک َ دَ] (مص مرکب) حرص ورزیدن. آزمند گردیدن. چشم داشتن. امید بستن. طمع آمدن. طمع بستن. طمع افتادن. جعم. (تاج المصادر) (منتهی الارب). عسم. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی):
به خارپشت نگه کن که از درشتی موی
به پوست او نکند طَمْع پوستین پیرای.
کسائی.
شام کنی طَمْع چو گیری عراق
مصرت پیش است چو رفتی بشام.
ناصرخسرو.
با محنتش به نعمتش اندر مکن طمع
زیرا ز نعمتش نشود دور محنتش.
ناصرخسرو.
آنچه دی کاشته ای میکنی امروز درو
طمع خوشه ٔ گندم مکن از دانه ٔ جو.
ظهیر.
طمع کرده بودم که کرمان خورم
بناگاه خوردند کرمان سرم.
سعدی.
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی است
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود.
سعدی.

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزمند شدن، آزور شدن، آزمندی کردن، آزور بودن، حرص‌ورزیدن، حریص شدن،
(متضاد) طمع بریدن، طمع‌بردن، طمع بستن، امید داشتن، انتظار داشتن، توقع داشتن، امید بستن

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) حرص ورزیدن آزمند گردیدن، امید بستن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر