معنی طلیق در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طلیق. [طَ] (ع ص) خنده روی. (منتهی الارب). گشاده روی. (منتهی الارب) (دهار). || از قید رسته. (منتهی الارب). رهاشده ٔ از بند. (منتخب اللغات). رهاکرده. (منتهی الارب). آزادکرده (پس از بردگی). از بند رهاکرده. ج، طُلقاء. (مهذب الاسماء).
- رجل طلیق الیدین، اذا کان سخیاً. (مهذب الاسماء). بخشنده.
- طلیق الاله، باد است. (منتهی الارب).
- طلیق اللسان، تیززبان. گشاده زبان.
- طلیق الوجه، خندان و گشاده روی. (منتخب اللغات).
- لسان طلیق، زبان فصیح. (منتهی الارب).

طلیق. [طَ] (اِخ) رجوع به مروان بن عبدالرحمن در الاعلام زرکلی ج 2 ص 451 شود.

طلیق. [طُ ل َ] (اِخ) ابن سفیان. صحابی است. (منتهی الارب).

طلیق. [طِل ْ لی] (ع ص) مرد بسیار طلاق دهنده. (منتهی الارب).

فرهنگ معین

گشاده روی، بشاش، رها، آزاد. [خوانش: (طَ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

آزاد، رها، غیرمقید،
گشاده‌زبان، فصیح، روان،

مترادف و متضاد زبان فارسی

آزاد، رها، غیرمقید، ازقیدرسته، گشاده‌رو، خنده‌رو، بشاش، گشاده‌زبان، فصیح، روان

فرهنگ فارسی هوشیار

خنده روی، از بند رها شده، آزاد کرده

فرهنگ فارسی آزاد

طَلِیْق، آزاد- غیر مفید- مطلق- فصیح- خوشرو و با چهره تابان (جمع:طلَقاء)،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری