معنی طلاقت در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طلاقت. [طَ ق َ] (ع مص) گشادگی زبان. (مهذب الاسماء). ذلاقت. گشاده زبانی. فصاحت. گشاده زبان شدن. (زوزنی) (منتخب اللغات). تیزی زبان. زبان آوری. طلاق. تیززبان شدن. تیززبانی. لقلقه. (غیاث) (آنندراج). || گشاده روی شدن. (تاج المصادر) (منتخب اللغات) (زوزنی). گشاده و درخشان روی گردیدن. (منتهی الارب). گشادگی. (دهار). || به اعتدال شدن روز و شب یعنی نه گرم و نه سرد. (منتهی الارب). خوش و آرمیده گشتن شب و روز. (المصادر زوزنی).

فرهنگ معین

(مص ل.) گشاده - رو شدن، فصیح شدن، (اِمص.) گشاده - رویی، گشاده زبانی، فصاحت. [خوانش: (طَ قَ) [ع. طلاقه]]

فرهنگ عمید

گشاده‌رویی. ٢. گشاده‌زبانی، فصاحت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

روانی، زبان‌آوری، فصاحت، گشاده‌زبانی، گشاده‌رویی، بشاشت، خوش‌رویی

فرهنگ فارسی هوشیار

‎ گشاده زبانی روانی در سخن، خنکی برابری در هوا ‎ (مصدر) گشاده رو شدن خندان گشتن، گشاده زبان شدن، گشاده رویی، گشاده زبانی فصاحت. یا طلاقت لسان. گشاده زبانی زبان آوری فصاحت. گشادگی زبان، فصاحت

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر