معنی طرح کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
طرح کردن. [طَ ک َ دَ] (مص مرکب) فکندن. افکندن. دور انداختن: و او مأمون را فرا آن آورد که رایات سیاه و لباس سیاه طرح کرد و رایات و لباس سبز کرد. (کتاب النقض ص 417). || به زور و تکلف دادن:
در غنای است جهان از کرم او که زکات
عامل از عجز همی طرح کند بر ایتام.
انوری (از آنندراج).
|| طرح ریختن. طرح افکندن. بنای چیزی انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج).
دور انداختن، چیزی را به قهر نزد کسی انداختن، پی افکندن، نقشه کاری را کشیدن. [خوانش: (~. کَ دَ) [ع - فا.] (مص م.)]
پیشنهاد کردن، مطرح کردن، بیان کردن، به میانکشیدن، فراهم کردن، آماده کردن، ترتیبدادن، نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن، دورانداختن، برانداختن
(مصدر) افکندن دور انداختن، چیزی را به زور و تکلف دادن، چیزی را به زور پرداختن، شالده چیزی را ریختن از روی کسی یا چیزی گرده برداشتن، نقاشی کردن.