معنی طاق و طارم در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

طاق و طارم. [ق ُ رُ] (اِ مرکب، از اتباع) از اتباع است: نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی را که یکی از مقربان بود گفت که امشب مرا ببر مردی بر که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم تنگ آمده است. (تذکرهالاولیاء ج 1 ص 277). رجوع به طاق و طرنب شود.

فرهنگ معین

(قُ رُ) (اِمر.) = طاق و طرنب. طاق و ترنب. طاق و ترم: کروفر، طمطراق، فر و شکوه.

فرهنگ فارسی هوشیار

(اسم) کرو فر طمطراق فروشکوه: نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی را. . . گفت که امشب مرا ببرمردی بر که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم تنگ آمده است.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر