معنی ضالة در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

ضاله. [ل َ] (ع اِ) یک بنه ٔ ضال باشد یعنی از کُنار دشتی. || سلاح هرچه باشد یا تیر خاصهً.

ضاله. [ضال ْ ل َ] (ع ص) شتر که بی شبان و صاحب در جای هلاک باشد. (منتهی الارب). گمشده (مذکر و مؤنث در وی یکسانست). (منتهی الارب) (دهار). گم گشته از حیوان (مذکر و مؤنث) و جز آن. ضایعه. چیزی گمشده. (منتخب اللغات). و در شعر بتخفیف نیز آمده است ضرورت را:
سابع از ثامن ندانم ضاله ام
خون همی گرید فلک از ناله ام.
مولوی.
حکمت قرآن چو ضاله ٔمؤمنست
هر کسی در ضاله ٔ خود موقنست.
مولوی.
الحکمه ضاله مؤمن (حدیث).

فرهنگ فارسی آزاد

ضالَّه، مُونَّث ضالّ با همان معانی- مفقود (جمع:ضَوالّ)، در فارسی این لغت بجای مُضِلّ و مُضِلَّه یعنی بمعنای گمراه کننده نیز اصطلاح شده است،

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر