معنی صوری در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

صوری. (ص نسبی) منسوب به صور. رجوع به صور شود.

صوری. (ص نسبی) منسوب به صورت، صوره. (غیاث اللغات). ظاهری. مقابل معنوی.
- علت صوری، یکی از علل اربعه است و آن علتی است که فعلیت شی ٔ بدان متحقق شود، یعنی وجود شی ٔ با آن مقارن بود، چنانکه وجود آن پس از وجود آن علت بر چیز دیگری متوقف نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون).

صوری. (اِخ) دهی از دهستان چهاردولی بخش مرکزی شهرستان مراغه، واقع در هفتاد و چهار هزار و پانصد گزی جنوب خاوری مراغه و 22 هزارگزی خاور شوسه ٔ شاهین دژ به میاندوآب. کوهستانی و معتدل است. 328 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سارها. محصول آنجا غلات، حبوبات، کرچک و بادام. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است و راه مالرو دارد. (به این آبادی سه ورو نیز میگویند). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

صوری. (اِخ) عبدالمحسن بن محمدبن احمد. شاعری است رقیق اللفظ نیکومعانی از مردم شام، او را دیوان شعری است. به سال 419 هَ. ق. درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 593).

صوری. (اِخ) محمدبن علی بن محمدبن حباب صوری. مؤلف فوات الوفیات آرد: وی شاعری فصیح بود و در سن قریب هفتادسالگی در طرابلس بسال 463 هَ. ق. درگذشت. (فوات الوفیات ج 2 ص 240).

صوری. [ص َ وَ را] (اِخ) موضعی است یا آبی است نزدیک مدینه. (معجم البلدان از جزی). و ابن اعرابی گفته است وادی است در بلاد مزینه نزدیک مدینه. (معجم البلدان).

فرهنگ معین

[ع.] (ص نسب.) ظاهری.

فرهنگ عمید

ظاهری، سطحی،

حل جدول

ظاهری

مترادف و متضاد زبان فارسی

ظاهری، مجازی

فرهنگ فارسی هوشیار

ظاهری، سطحی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری