معنی صورت نگار در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

صورت نگار. [رَ ن ِ] (نف مرکب) صورت نگارنده. مصور. نقاش. مجازاً خالق و آفریننده:
جهان را دگرگونه شد کار و بارش
بر او مهربان گشت صورت نگارش.
ناصرخسرو.
من جانسپار مدح تو، صورت نگار مدح تو
باآب کار مدح تو، الفاظم ابکار آمده.
خاقانی.
که چون کرده اند این دو صورت نگار
دو ارتنگ را بر یکی سان گزار.
نظامی.
اگر موج از بن دریا برآید
نماند صورت و صورت نگاری.
عطار.
صورت نگار چینی بیخویشتن بماند
گر صورتت ببیند سر تا بسر معانی.
سعدی.
چنان فتنه بر حسن صورت نگار
که با حسن صورت ندارند کار.
سعدی.

فرهنگ عمید

نقاش

فرهنگ فارسی هوشیار

چهره نگار (صفت) مصور نقاش، آن که چهره کسان را نقاشی کند.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر