معنی صورت سازی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
صورت سازی. [رَ] (حامص مرکب) نقاشی. صورتگری. || ظاهرسازی. حیله. تزویر. رجوع به صورت ساز شود.
فرهنگ عمید
[مجاز] ظاهرسازی، تزویر، حیلهگری،
[قدیمی] نقاشی، صورتگری،
[قدیمی] ساختن تصویر کسی یا چیزی،
فرهنگ فارسی هوشیار
چهره نگاری، وارون نمایی در داد و ستد عمل صورت ساز پرتره سازی.
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا
وارد حساب کاربری
خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید
ثبت نام
کنید.