معنی صلخ در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

صلخ. [ص َ ل َ] (ع مص) سخت کر شدن. (منتهی الارب).

صلخ. [ص َ ل َ] (اِخ) دهی از بخش قشم شهرستان بندرعباس 84هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو باسعیدو به قشم. جلگه ای وگرمسیر. دارای 550 تن سکنه. آب آن از چاه و باران. محصول آنجا غلات. شغل اهالی صید ماهی است. پاسگاه گارد مسلح گمرک دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).

فرهنگ فارسی هوشیار

کری کر شدن ناشنوایی گری گر گنی

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر