معنی صفراوی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

صفراوی. [ص َ] (ع ص نسبی) منسوب به صفرا. تندمزاج. (ناظم الاطباء). صفرائی. زردابی.

صفراوی. [ص َ] (اِخ) عبدالرحمان اسماعیل بن عثمان صفراوی عالم در قراآت، او را کتابی است موسوم به الاعلان. مولد و وفات او در اسکندریه است و به سال 636 هَ. ق. درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 487). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

فرهنگ معین

تندمزاج، زرد رنگ. [خوانش: (~.) [ع.] (ص نسب.) = صفرایی: ]

فرهنگ عمید

مربوط به صفرا،
ناشی از صفرا،
[قدیمی، مجاز] به رنگ زرد،
[قدیمی، مجاز] تندمزاج، تندخو،

حل جدول

تندمزاج

تند مزاج

فرهنگ فارسی هوشیار

زردابی، تند مزاج

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر