معنی شیله در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شیله. [ل ِ] (اِخ) دهی است از بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری. سکنه ٔ آن 340 تن. آب آن از چشمه. صنایع دستی زنان، شال وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
شیله. [ل َ / ل ِ] (هندی، اِ) نوعی از قماش. (ناظم الاطباء):
دو تاره زکر برکه آمد برون
دگرگونه و شیله از حد فزون.
نظام قاری.
از گلفتنت عقد نیاید به شماری
تا بسته ٔ پیچ و شکن شیله و شاشی.
نظام قاری (دیوان ص 113).
شیله. [ل َ / ل ِ] (اِ) برنج آش. || دارویی که افسنتین نیز گویند. (ناظم الاطباء). || شلمک. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی از تیره ٔ گندمیان. رجوع به شلمک شود.
شیله.[ل َ] (اِخ) نام مردابی است به سیستان که آب شور راکد دارد و هیرمند در آن می ریزد. (یادداشت مؤلف).
شیلم
شیاری که در دامنۀ تپه بر اثر بارندگی پدید آمده باشد،
حیله، مکر، خدعه،
قرمز، پیله، سوسه
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد. نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن.