معنی شیرزاد در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شیرزاد. (اِ مرکب) گونه ای لیکن که بر روی تنه ٔ درختان دیگر میروید و ببزرگی یک نخود تا یک گردو میرسد و التصاق کامل به درخت پایه ٔ خود دارد. گونه ای از آن در سیستان فراوان است و زنان بجهت ازدیاد شیر آن را میخورند (وجه تسمیه به همین مناسبت است). شیرزا. (فرهنگ فارسی معین).

فرهنگ عمید

(زیست‌شناسی) دانه‌ای به‌ درشتی نخود و قهوه‌ای‌رنگ یا سفید که بر تنۀ بعضی درختان می‌روید و سفت می‌شود. برخی از انواع آن باعث افزایش شیر مادر می‌شود،
(صفت) [قدیمی] شیرزاده، زادۀ شیر، بچه‌شیر،
(صفت) [قدیمی، مجاز] شجاع، دلیر: یا رسول‌الله جوان ار شیرزاد / غیرِ مردِ پیر سرلشکر مباد (مولوی۱: ۶۳۹)،

فرهنگ فارسی هوشیار

شجاع، دلیر، بچه شیر

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر