معنی شیرازی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شیرازی. (ص نسبی) منسوب به شهر شیراز. (ناظم الاطباء). || از مردم شیراز. || لهجه ٔ مردم شیراز. (فرهنگ فارسی معین).
- مثل شیرازیها؛ با گفتاری تهی بالان و نازان. (یادداشت مؤلف).
|| قسمی انگور. (یادداشت مؤلف).

شیرازی. (اِخ) دهی است از بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان. سکنه ٔ آن 180 تن. آب آن از چشمه. صنایع دستی آنجا قالیچه و گلیم و جاجیم بافی. ساکنان از طایفه ٔ چرام. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).

شیرازی. (اِخ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه. سکنه ٔ آن 270 تن. آب آن ازرودخانه ٔ قره سو. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).

شیرازی. (اِخ) ابوالفتح محمدبن عبداﷲ شیرازی هروی، گویند چون غذای شیراز را دوست داشت بدان نام شهرت یافت. وی مردی نیکوکار و واعظ وراوی بود و از ابواسماعیل عبداﷲبن محمدبن علی انصاری و جز وی خبر شنید و ابوسعد سمعانی از او روایت دارد. شیرازی در حدود سال 450 هَ. ق. به دنیا آمد و به سال 548 یا 549 هَ. ق. درگذشت. (از لباب الانساب).

شیرازی. (اِخ) ابوعبداﷲ محمدبن خفیف شیرازی صوفی. از بزرگترین پیشوایان تصوف در فارس بود. وی علم اشارت نیک می دانست و کراماتی به او نسبت می دهند. شیرازی از راویان بود و از حمادبن مدرک و عبدالملک بن خلیدبن رواحه روایت دارد و احوال و داستانهای او سخت مشهور است. مرگ وی بسال 371 هَ. ق. بود. (از لباب الانساب).

شیرازی. (اِخ) ابومحمد سعدبن صلت... کوفی شیرازی. به فارس رفت و در شیراز به قضا پرداخت. وی از راویان است و از اعمش و مطرف بن طریف روایت دارد و محمدبن عبداﷲ انصاری و ابوبکربن ابی شیبه و جز آن دو از وی روایت دارند.مرگ او به سال 242 هَ. ق. بود. (از لباب الانساب).

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) منسوب به شیراز از مردم شیراز، لهجه مردم شیراز.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر