معنی شکوه کردن در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شکوه کردن. [ش َ / ش ِ وَ / وِ ک َ دَ] (مص مرکب) شکوه بردن. شکوه نمودن. شکایت کردن: قاضی این شکوه خدمت منصور خلیفه کرد. (کتاب النقض ص 586).
نیست در بی هنری آفت نخوت صائب
شکوه از بخت مکن گر هنری نیست ترا.
صائب تبریزی.
جواب این غزل است این که نقد حیدرگفت
از او چه شکوه کنم عالم پریشانیست.
صائب تبریزی (از آنندراج).
بس که امشب شکوه از زلفت به سنبل کرده ام
همچو برگ لاله دودم بر زبان پیچیده است.
میرزا رضی دانش (ازآنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

(مصدر) گله کردن شکایت کردن.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر