معنی شور و شر در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

لغت نامه دهخدا

شور و شر. [رُ ش َ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) شورشر. شورشار. شورشرابا. شورو شغب. (از ناظم الاطباء). فتنه و فساد:
تا برنهاد زلفک شوریده را به رخ
اندرفتاد گرد همه شهر شور و شر.
عماره.
قولش مقر و مایه ٔ نور دل
تیغش مکان و معدن شور و شر.
ناصرخسرو.
سرش مدام ز شور شراب عشق خراب
چو مست دایم از آن گرد شور و شر میگشت.
سعدی.
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان غمزه ٔ جادوی تو بود.
حافظ.
و رجوع به شور و ترکیبات آن شود.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر