معنی شوریده مغز در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
شوریده مغز. [دَ / دِ م َ] (ص مرکب) مجنون. دیوانه. شوریده عقل. آشفته:
شناسنده گر نیست شوریده مغز
نبهره شناسد ز دینار نغز.
نظامی.
جهاندار در کار آن پای لغز
از آن داستان مانده شوریده مغز.
نظامی.
مبادا که شه را رسد پای لغز
که گردد سر ملک شوریده مغز.
نظامی.
عشق او کرد اینچنین شوریده مغزم ورنه بود
سرنوشت آسمانها ابجد طفلانه ام.
صائب.
شوریدهدماغ، سودایی، مالیخولیایی، دیوانه،
(صفت) آشفتگی پریشان، دیوانه مجنون.
مالیخولیایی